نقد همراه نقد همراه رمان در این نزدیکی|R.E.A/ توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 211
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان «در این نزدیکی» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو هفته صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] R.E.A

Maraly0_0.r

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
26/5/20
ارسالی‌ها
246
پسندها
1,447
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • #2
- همینجا نگه دارید.
به سمتش می‌چرخم و دیده به چشمان آرایش شده‌اش می‌دوزم.
- من حساب می‌کنم!
دسته کلیدش را سمتم می‌گیرد و به مثابه خاله‌اش شروع می‌کند.
- نمی‌خواد همینجوریشم دیر شده الان فرخی می‌رسه آرایشگاه گرم باشه و تو آماده نباشی میشه سگ پاچه‌گیر. بیا برو آماده شو بعداً ازت می‌گیرم.
فکر کنم راضی کردن مامان حسابی اعصابِ همیشه آرامش را خاکشیر کرده. کلید را از بین انگشتانش می‌قاپم. چراغ‌های خاموشِ مغازه‌ی بالا نشان از عدم حضور برادرم می‌دهد."خب می تونستی اینجا یکمی بیشتر توصیف کنی"
- خوبه بهت گفتم یه در بازکنا وگرنه معلوم نبود حالا حالاها تا کی عروس بله می‌گفت.
طراحی لبخند را بر لبانم می‌نشانم و به سمت داخل هدایتش می‌کنم.
- خدایی خودت فهمیدی چی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

R.E.A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/11/19
ارسالی‌ها
475
پسندها
4,969
امتیازها
21,583
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #3
- همینجا نگه دارید.
به سمتش می‌چرخم و دیده به چشمان آرایش شده‌اش می‌دوزم.
- من حساب می‌کنم!
دسته کلیدش را سمتم می‌گیرد و به مثابه خاله‌اش شروع می‌کند.
- نمی‌خواد همینجوریشم دیر شده الان فرخی می‌رسه آرایشگاه گرم باشه و تو آماده نباشی میشه سگ پاچه‌گیر. بیا برو آماده شو بعداً ازت می‌گیرم.
فکر کنم راضی کردن مامان حسابی اعصابِ همیشه آرامش را خاکشیر کرده. کلید را از بین انگشتانش می‌قاپم. چراغ‌های خاموشِ مغازه‌ی بالا نشان از عدم حضور برادرم می‌دهد."خب می تونستی اینجا یکمی بیشتر توصیف کنی"
- خوبه بهت گفتم یه در بازکنا وگرنه معلوم نبود حالا حالاها تا کی عروس بله می‌گفت.
طراحی لبخند را بر لبانم می‌نشانم و به سمت داخل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : R.E.A
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Niyosha22
عقب
بالا