متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان سایه‌ی فونیکس(جلد اول) | faezeh/ توشط شورای نقد

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 278
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,055
پسندها
55,663
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان «سایه فونیکس» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو هفته صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر موضوع داستان، تغییر عنوان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • #2
رمان سایه‌ی فونیکس
پست#۱۵
پرده‌ی اتاق، با صدای بدی کشیده شد و نور آفتاب مستقیم به چشمم خورد.
با عصبانیت چشم‌هایم را باز کردم و به صورت شاکیِ مادربزرگ نگاه کردم.(فعل کردم دوبار تکرار شده، خوانایی جمله رو بر هم زده، توصیف حالت رو هم این‌جا بیارید که عصبانیتش محسوس‌تر باشه)
- لو! مگه دیشب نگفتم فردا مراسمِ پدرت هست، زود بیدار شو؟
چطور‌ می‌توانست برای دفن پدرش این همه عجول باشه! مگه پسرش نبود؟!(در جمله‌ی اول از کلمه‌ی پدر استفاده کردید و دوم پسر!)
چطور ‌می‌توانست از گذاشتن پسرش در طابوتی سرد و فرستادنش زیر یک خروار ‌خاک،‌ این‌گونه‌، راحت صحبت کند؟!
باشه‌ای زیر لبی که گفتم و به سمت توالت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,762
پسندها
34,335
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #3
رمان سایه‌ی فونیکس
پست#۱۵
پرده‌ی اتاق، با صدای بدی کشیده شد و نور آفتاب مستقیم به چشمم خورد.
با عصبانیت چشم‌هایم را باز کردم و به صورت شاکیِ مادربزرگ نگاه کردم.(فعل کردم دوبار تکرار شده، خوانایی جمله رو بر هم زده، توصیف حالت رو هم این‌جا بیارید که عصبانیتش محسوس‌تر باشه)
- لو! مگه دیشب نگفتم فردا مراسمِ پدرت هست، زود بیدار شو؟
چطور‌ می‌توانست برای دفن پدرش این همه عجول باشه! مگه پسرش نبود؟!(در جمله‌ی اول از کلمه‌ی پدر استفاده کردید و دوم پسر!)
چطور ‌می‌توانست از گذاشتن پسرش در طابوتی سرد و فرستادنش زیر یک خروار ‌خاک،‌ این‌گونه‌، راحت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] Niyosha22

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,762
پسندها
34,335
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #4
ویرایش شد اگه زحمتی نیست میشه چک کنید ببینید تغییری کرده؟!
مرسی نمیدونم لطف شما منتقدین رو جبران کنم:) :458206-8edf2e9337da486770b205eb859758e8: :wubsmiley:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] mel mel
عقب
بالا