متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دیالوگ نویسی تمرین دیالوگ‌نویسی | مهدیه احمدی نویسنده برتر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مهدیه احمدی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 591
  • کاربران تگ شده هیچ

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #1
- هی تو نمی‌فهمی به خاک حساسیت داری، یک ربع دیگه همه جونت زخم میشه
- بنفشه چند بار بگم دماغتو با آستین لباست پاک نکن لک میشه خبر مرگم تازه بابات دو قرون گذاشت رو طاقچه خونه رفتم خرید... .
- مامان... مامان... بیا ببین متین دامن گلگلی رو که تازه برام خرید انداخت تو حوض.
متین: حقشه می‌خواست توپم رو نندازه خونه عباس آقا.
- ای خدا بگم چیکارت کنه جـــعـــفـــر، ببین منو با این دو تا انداختی تو این خونه خرابه خودت با کامیونِ بابات رفتی ولگردی.
متین: ول کن بنفشه، یا میری توپم رو از عباس آقا می‌گیری یا دامنت رو می‌ندازم تو باغچه کرما بخورنش
- بس کنید با جفتتونم بیاین برین تو اتاق سر درستون مگه فردا خانمتون نگفته از تصمیم کبری دیکته دارین؟ اگه بیست نشین پوستتون رو کندم.
- مامان من که فولم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #2
- هوی چته، مگه چی گفتم؟ یک کلام گفتم اون دسته چکِ بابا رو از تو کیف کمریش بیار. نمی‌فهمی که... دِ بجنب هنوز نشسته با اون چشمای باباقوریش منو نگاه می‌کنه.
- اصغر پشه بسه اوور بزنی سکته کنی کی می‌خواد تو رو از پای منتقلت جمع کنه آخه، بافوری؟
- آقا جواد؟ از اتاق بالا خبر دادن خان آقا کارتون داره.
- جواتی انگار گاوت زایید اونم شش قلو... پاشو برو خان آقا معطل نذاری؟ راستی داری میری اونور ایوون، حالا که پاچه شلوارت بالاس، دستت طلا آب حوض هم خالی کن.
جواد: رو آب بخندی بدبخت؟
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #3
- یادته گفتی سرمای زمستون رو به جون می‌خری اما من رو با خودت می‌بری جاده چالوس؟
- آره یادمه اما بهت گفتم اگه مریض بش هم من دق می‌کنم.
- چشمات رو اینجور نکن، چپ چپ من رو نگاه نکن.
- خوبه هنوز از نگاهم حرفم رو می‌خونی بازم حرف خودت رو می‌زنی.
- باز تو گذاشتی موهات بلند بشه نمی‌دونی من کوتاه بیشتر دوست دارم؟
- فقط من رو بپیچون یلدا حالا که تولدت نیومدم می‌فهمی.
- رامتین خان اذیت نکن تولدم مجبوری بیای چون خونه خان‌جونه و شب یلداست.
- شب یلدا می‌خوام چیکار وقتی خود یلدا شده تمامِ زندگیم. برای همینه که کل زمستون رو به جون می‌خرم چون یلداش مال خودمه
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #4
- دیدمش، تو هم دیدی؟
- ببند دهنت رو... .
- آخه مگه میشه یادم بره همه خاطرات رو؟
- به نفع خودته تمومش کنی، چون فقط خودت داری از بین میری.
- دلت خوشه ها، عاشق نشدی که بفهمی حتی خاطراتِ تلخِ گذشته، حتی بعد از به هم نرسیدن باز هم مرورش شیرینه.
- نه دیگه تو دیوونه شدی رفت، رد دادی.
- هه هه تو دیر فهمیدی همه می‌دونن من یه عاشقِ ردی‌ام.
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #5
- آخ که چقدر دلم می‌خواد اونی‌ که می‌بینه بیخیالم و بیخیالم نمی‌شه، بگم برو دیگه عزیزم تموم شد.
- تو ول کن اهمیت نده، اون خسته میشه.
- ای بابا انقدر زدم به بیخیالی که وقتی گریه هم می‌کنم باز خندم می‌گیره.
- حیف چشمات نیست برای اونی که ارزش نداره بارونی شه؟
- اون کاری کرد تا کسی که من بی‌ارزش بشم. اشک‌های من برای خودمه نه برای کسی.
- ارزش تو اگه قرار باشه با دو تا حرف از بین بره دیگه فایده‌ش چیه؟
- من ارزشم رو برمی‌گردونم ولی حیف که انقدر بی‌اعتماد شدم دیگه به خودم هم مشکوک هستم.
- عادیه بعد یک مدت باز مثل سابق میشی.
- نه دیگه من فرقم با همه اینه وقتی ضربه بخورم دیگه مثل سابق نمی‌شم بلکه جای فراموش کردن گذشته سعی می‌کنم حماقتم یادم بمونه تا دیگه تکرارش نکنم.
- اذیت میشی این‌کار رو نکن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #6
- چی شد؟ چرا چشمات پر از اشک شد!
- نگام نکن تو رو خدا ندا دیگه از خودم بدم میاد... .
- لعنت به دلت شادی، لعنت به این نگاهت که بعد،از چند روز دیگه برق همیشگی رو نداره. چقدر گفت مراقب باش دلت نلرزه، چند دفعه گفتم من بشم برات درس عبرت؟ خودت بگو چند دفعه؟
- هیس...دیگه دیره برای این حرفا الان اگه می‌تونی یه راه بنداز جلوم که دلِ ترک خورده‌م تیکه تیکه نشه. اگه راه نداری برام تو هم مثل بقیه بشین بگو خودت مشکل داشتی وگرنه اون خوب بود... .
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #7
- دلت گرفته؟ مگه نگفتم پاییز رو به جای دیدنِ غم جدا شدن برگ‌ها از درخت، به رنگ رنگ بودنش و بارونش نگاه کن؟
- برسام جان من غمم رنگش با غم پاییز یکیه فرق بینمون اینه من می‌تونم اشک بریزم اما برگ‌ها با تغییر رنگ ناراحتیشون رو ابراز می‌کنند.
- بسه دیگه هر روز اشک هر روز گریه هر روز سرخی چشمات رو که می‌بینم انگار جهنمو تو چشمات می‌بینم چون دارم سوختنت رو می‌بینم، بسه لعنتی تمومش کن.
- تو کنارم بمون جهنم چشمای من رو با دریای چشمای خودت خاموش کن.
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #8
- سخته لج نکن مهنا
- چی چی سخته؟ بافتن مو انقدر سخته که بخوای بخاطرش زانوی غم بغل بگیری؟
- آره برای منی که تمرکز کردن برام غیر ممکنه بافتن مو سخته.
- دردت چیه؟ چرا می خوای خودت رو مریض نشون بدی؟
- ببین بیا ببینش این نامه روانپزشکمه برای مدیر آموزشگاه... .
- چی...اختلال روان؟ تمرکز؟
- هه باز بگو چه دردی دارم که خودمو مریض کنم؟ آره؟
- ببخشید عزیز. به خدا نمی خواستم... .
- ولش کن من که به دل نگرفتم. فقط یاد بگیر کسی رو زود قضاوت نکن. یه موقع دیر می فهمی که برای عذرخواهی هم دیره... .
 
امضا : مهدیه احمدی

موضوعات مشابه

عقب
بالا