متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دیالوگ نویسی دیالوگ‌های حقیقت |M.N کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع MARYAM.NAJAFI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 314
  • کاربران تگ شده هیچ

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #1
دیالوگ‌های حقیقت
نام نویسنده: M.N
خلاصه:
- می‌ری؟
- چاره دیگه‌ای نیست.
- می‌دونم.
- پس چرا می‌پرسی؟
- چون گاهی دلم دروغ می‌خواد. از حقیقت‌های تلخ بدم میاد.
- ما تهش رو می‌دونستیم.
- و من تهش رو باز می‌خواستم، نه تلخ و گس...!
- سیس!
- دیگه بریم.
- بریم.
- در پناه خدا!
- خداحافظ.
 
امضا : MARYAM.NAJAFI

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #2
- یا رفیقت هستن یا نیستن، آدما گاهی واسه رفتن دلیل‌های بی‌خودی میارن.
- نمی‌دونم. می‌خوام وقتی خستم باهام حرف بزنن ولی...
- می‌دونم چی می‌گی، می‌خوای وقتی هیچ کسی نبود اونا باشن، خستگیت رو از تنت بکشن بیرون ولی نیستن.
- دقیقاً!
- گذشته‌ها گذشته، حال رو بچسب شاید این جدایی هرچند سخت ولی نیاز باشه و به صلاحت.
- من بهشون نیاز دارم.
- زندگی همینه، با واقعیت رو به رو شو! شاید الان به زور بتونی کنار خودت نگهشون داری بعداً که نمیتونی، کسی که می‌خواد بره میره، چه بادلیل چه بی‌دلیل.

 
امضا : MARYAM.NAJAFI

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #3
- کجا؟
- همون‌جایی که ازش اومده بودم.
- چرا؟
- چون دلم نمی‌خواد اینجا باشم.
- پس چرا اومدی؟
- وقتی اومدم، نمی‌دونستم قراره این‌جا زیر بار واژه‌ها له بشم.
- بیا و فراموش کن.
- تو زخمی بشی، به خون زخمت میگی بند بیا بند میاد؟
- نه!
- پس حرفی رو بزن که بشه درک کرد.
- مرهم میشم.
- مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان!
- برگرد... .

***
- چیزی نیست مادر کابوس دیدی. این لیوان آب رو بخور.

 
آخرین ویرایش
امضا : MARYAM.NAJAFI

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #4
- دیشب داشتی کابوس ‌دیدی؟
- آره! مامان گفت؟
- بله. الان بهتری؟
- خوبم.
- دروغ‌گوی خوبی نیستی.
- چی؟
- هیچی صبحونت رو بخور.
- امروز منو می‌رسونی؟
- کجا؟
- سالن موسیقی!
- باشه.

 
امضا : MARYAM.NAJAFI
عقب
بالا