مال من که تا اینجای داستان بلای زیادی سرشون نیاوردم ولی اگه بفهمن قراره چی بشه اینکار رو میکنن:
شکیلا: خنجر مرگش رو تو سینم فرو میکنه برای تمام طرد شدنا و بدبختایی که قراره سرش بیاد
رایان: میندازتم تو دریاچه مردگان برای اینکه انقدر شکیلا بهش زور میگه
جیسون: بخاطر داستان غمگینی که داره فقط زل میزنه بهم
مارتین: بخاطر ضعیف بودن و نازک نارنجی بودن بیش از حدش به شکیلا جهت کشتنم راهنمایی میده
سهند: بخاطر اینکه قراره انسانیتش روازش بگیرم و از دنیا فراریش کنم و در آخر بخاطر اینکه دوستش رو هم بدبخت کردم و از نامزدش جداش کردم خط خطیم میکنه بعدش آتیشم میزنه
نیما: بچم ساکته فقط بغض میکنه
شخصیت های فرعی: قبل از اینکه بفهمم چی شد زنده زنده آتیشم میزنن