پلنگ سنگی دروازههای بستهی شهرم
مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم
مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
یکی از سنگهای کوچک افتاده در نهرم
تفاوت های ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو در تلخی ش*ر..اب کهنهای من تلخی زهرم
کسی را که برنجاند تورا هرگز نمیبخشم
تو با من آشتی کردی من با خودم قهرم
تو آهوی دشت های سبزی اما من
پلنگ سنگی دروازه های بسته ی شهرم
#فاضی نظری
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.