متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان هویت سرخ | R.B / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 280
  • برچسب‌ها
    color رمان
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #1
634934_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"هویت سرخ" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • #2
*نقد همراه رمان هویت سرخ*
#پست یک
> (علامت اضافی!) هفت سال پیش
درد... .
درد... .
درد!
کلمه درد را با تمام وجود لمس می‌کردم. پلک‌هایم متورم‌تر از آن بودند که تن خونین عباد را در گوشه دیگر آن اتاقک نمور و تاریک ببینم اما(؛) بوی خونش تا عمق ذهنم جولان می‌داد. درست مثل بوی خون خودم!
(این اتاقکی که میگید نیاز به توصیف داره!)
یادم نمی‌آمد دیگر چند روز بود که اینجا بودیم و چند بار آمده بودند و شکنجه‌مان کرده بودند. پنج (نفر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • #3
#پست دو
فصل یک: رد پا (سر فصل یک باید بالای پست اول قرار بگیره)
چشمانم (رنگ چشم؟ اندازه؟ درشت بادومی؟) را با خشم بالا آوردم تا دوباره چشمم به اسم آن ساختمان نسبتا کوچک بیوفتد. (همین؟ توصیف کنید خشم رو!)
"قهوه خونه سعیدی"
دندان‌هایم را بر هم ساییدم و با کمی تامل پا به آن آشغال دانی گذاشتم که پذیرای هر اراذل اوباشی بود. (نیم فاصله باید رعایت بشه "آشغال‌دانی")
دود سیگار و قلیان آن قدر (نیم‌فاصله) در آن قهوه خانه کوچک پیچیده بود که انگار بمبی در آن منفجر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • #4
#پست سه
وقتی دید هنوز ساکت و صامتم، باز صدای نگرانش بلند شد: (می‌تونید جمله رو زیباتر بنویسید، طوری که حس‌پردازیش قوی بشه! مثلاً: سکوتم را، آشفتگی‌ام را فهمید و لرز صدایش، حکم تشویش داد!)
- پندار، هنوز پشت خطی؟
کلافه‌تر از پیش جوابش را دادم: (توصیف حالات بیارید، "دم عمیقی گرفتم و کلافگیم را با لحن سرد و خسته‌ای به نمایش گذاشتم")
- بله خاتون! هنوز پشت خطم، از اون قرصا هم میارم براتون!
- آفرین مادر، الهی عاقبت به خیر شی!
- خداحافظ!
(کمی توصیف حالات متنتون رو زیباتر می‌کنه، دیالوگ پشت‌بند و یک‌سره می‌تونه کسل کننده باشه)
تماس که اتمام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • #5
#پست چهار
کلاه کاسکت سفیدی که خط‌های مشکی راه راه داشت را روی کله‌ام گذاشتم.(روی سرم گذاشتم بهتر نیست؟ :)
پشت چراغ قرمز که ایستادم(،) نگاهی به اطراف انداختم که درختان خشکیده و برف‌های رویشان منظره دلنوازی ساخته بود.(آهان همینه، مکان رو توصیف کنید)
نفسم را بیرون دادم که آن
کلاه کاسکت سفیدی که خط‌های مشکی راه راه داشت را روی کله‌ام گذاشتم.
پشت چراغ قرمز که ایستادم نگاهی به اطراف انداختم که درختان خشکیده و برف‌های رویشان منظره دلنوازی ساخته بود.
نفسم را بیرون دادم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

night

نو ورود
سطح
6
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
553
امتیازها
2,603
مدال‌ها
5
  • #6
بسم تعالی(پارت پنجم)
زمان زیادی معطل پلیس شدیم. وقتی نهایتاً افسر پلیس آمد و داستان را از زبان هر دویمان شنید(،) گفت که حق با من است و چون آسیبی که من دیده‌ام تنها متعلق به چراغ است(،) اگر قضیه را با دادن خسارتی همین‌جا ختم کنیم بهتر است!(باید ؛ بگذارید و بند بعد را به این بند وصل کنید.)
مگر(وگرنه درست است.) نه کار به پرونده ساختن و کارشناس بردن و هزار و یک دنگ و فنگ دیگر می‌کشید. ترجیح دادم از خیرش بگذرم(؛) البته بماند که چقدر آن دخترک جیغ و داد کرد که او در ماشین مرا کنده و فلان و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : night

night

نو ورود
سطح
6
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
553
امتیازها
2,603
مدال‌ها
5
  • #7
(پارت ششم)
ابرو‌هایم بالا پرید و متعجب گفتم:
- چه قضیه‌ای؟
دستش را تکانی داد.
- همین قرار خواستگاری از شیدا و این حرف‌ها، دیروز خاتون بهم گفت!(علامت تعجب را خط بزنید.{.})
اخم‌هایم را در هم کردم(کشیدم) و رو به مادر که دلواپس از پشت اپن آشپز خونه(آشپزخانه) نظاره‌گر ما بود گفتم:
- باز چه آشی برای من بینوا پخته شده؟(پختید) من که هنوز بیست و شیش سالمه(؛) اگه سر بارم بگید تا برم!(.)
مادر دستی به کمر زد و ابروهای باریک کمانی‌اش را در هم کرد. بعد هم چون سربازی آماده برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : night

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,417
پسندها
26,185
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • مدیر
  • #8
از هر دو تا منتقد کلی ممنونم.
پارت ها رو ویرایش زدم و سعی کردم نکات گفته شده رو رعایت کنم.
فقط یه سوال
آقاجون حالت یه اسم خاصه کلا به این اسم پدرش رو صدا میزنه نیازه که در متن تغییرش بدم؟
 
امضا : روحـــناهی
عقب
بالا