نقد همراه نقد همراه رمان آن دِ بد | titi / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 250
  • برچسب‌ها
    color رمان
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/9/19
ارسالی‌ها
3,078
پسندها
29,711
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
634934_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"آن دِ بد" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #2
نقد رمان آن دِ بد
"پارت هشت"

ویکتوریا دستشو(دستش رو)پایین انداخت و با گریه گفت:
- نجاتم بده!
بیلی با بهت(با بهت از جذابیت قلم کاسته بهتر است این‌گونه بنویسید: بهت‌زده)چند بار پلک زد تا ببینه واقعی بود یا توهم.(بیلی بهت‌زده چندین مرتبه پلک زد تا مطمئن بشه آن‌چه می‌بینه واقعی‌ست یا توهم زده.)
نفسِ عمیقی کشید، دستشو(دستش رو)از نرده‌های کنارِ پله گرفت و روی یکی از پله‌های چوبی نشست. سرشو(سرش رو)بین دستاش گرفت و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : fatemeh^_^

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #3
"پارت نهم"

آروم چشم‌هاشو(چشم‌هاش رو)بست. پلک‌هاش شروع به پریدن کردن، درست طوری که انگار تیک عصبی باشه! بیلی می‌خواست چشم‌هاشو(چشم‌هاش رو)باز کنه اما نمی‌تونست! بدنش شروع به لرزیدن کرد و این باعث شد سرگیجه ی(سرگیجه‌ی)وحشتناکی بگیره. از سرگیجه ی(سرگیجه‌ی)زیاد، برای اینکه تعادلشو(تعادلش رو) حفظ کنه همون‌جا زیر پنجره نشست. سرشو(سرش رو)با دستاش گرفته بود و تکون می‌داد! نمی‌دونست چرا اینجوری شده! هنوز هم چشم‌هاش بسته بود و پلک‌هاش می‌پرید! یهو از جلوی چشمش تصویر ویکتوریا! تصویر اون قلعه، یه چاه وسط یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : fatemeh^_^

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #4
"پارت دهم"

بعد از چند لحظه صدای ضربه زدن به شیشه ی(شیشه‌ی)ماشین توجه بیلی رو جلب کرد! چشم‌هاشو(چشم‌هاش رو‌)باز کرد و خیره به اون تیله‌های مشکی و سفید شد!
یک چشم به سفیدیِ برف و چشم دیگه شبیه به سیاهیِ مطلقِ شب! پسری که هفت یا هشت سالش می‌خورد باشه لبخند مرموزی زد و با ایما و اشارِ به بیلی فهموند که شیشه رو پایین بده! بیلی با تعجب چشم‌هاشو(چشم‌هاش‌ رو)به معنیه باشه باز و بسته کرد و شیشه رو پایین داد. پسر دستشو(دستش‌ رو)بالا آورد و یه تیکه کاغذ و(رو)رو(روی)پای بیلی انداخت و رفت![COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : fatemeh^_^

Chest_pain

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/8/20
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,028
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
سطح
19
 
  • #5
سلام عزیزم. این ها رو درست میکنم
ولی چرا از پارو ۸ گذاشتی؟
 
امضا : Chest_pain

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #6
سلام عزیزم. این ها رو درست میکنم
ولی چرا از پارو ۸ گذاشتی؟
سلام عزیزم
در نقد همراه براساس شماره پست‌هایی که مدیر تالار نقد انتخاب می‌کنه ما نقد می‌کنیم.
شماره پارت‌های هشت تا دوازدهم مال من هستن.
بقیش رو الان می‌زارم.
 
امضا : fatemeh^_^

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #7
"پارت یازدهم"

بیلی گفت:
- نمی‌خوای به من نشونش بدی؟!
جی‌جی سرشو(سرش رو)به معنیِ نه انداخت بالا و نوچی گفت. بیلی زیر ل**ب گفت:
- اوکی! تو نگو اون عکسِ کیه؛ منم راجب نقشه و چیزایی که فهمیدم بهت چیزی نمی‌گم!
جی‌جی از جاش بلند شد و درحالی که اون عکس رو تو(داخل)جیب پشتِ شلوارش میذاشت(می‌ذاشت)گفت:
- چیشد؟! چیزی هم تو نقشه پیدا کردی؟!
بیلی با لبخند مرموزی جواب داد:
- نه!
- مطمئنی؟
بیلی با همون لبخندش ادامه داد:
- تا حالا انقدر مطمئن نبودم جی‌جی!
جی‌جی با تعجب باشه‌ای گفت و بعد اضافه کرد:
- خوب اگه اینطوره بیا با‌هم برسیش کنیم!
- باشه!
بیلی برگشت سمتِ تخت و خواست اولین قدم و[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : fatemeh^_^

fatemeh^_^

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
26/8/18
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,781
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • #8
#12

جی‌جی آروم از اتاق خارج شد و در و(رو)بست! بیلی با عصبانیت رو تخت نشست و گوشیش رو از تو جیبش درآورد و شروع کرد به برسیه(بررسیِ)عکس‌ها تا شاید بتونه محلِ قتلِ بعدی رو پیدا کنه.

***
صاف ایستاده بود و خیره به چشم‌های دو رنگِ رئیسش بود. اصلا رنگش و(رو)دوست نداشت! چرا باید رنگ چشم‌هاشون مثل آدم‌ها نباشه؟! باز هم همون فکر های(فکرهای)مزخرفِ همیشگی اومد سراغش!(سراغش اومد)چرا شبیه آدم‌ها نیست؟ چرا چشم‌هاش یکی کلا(کلاً)سفید و یکی دیگه کلا(کلاً)سیاه بود؟! چرا انقدر سریع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : fatemeh^_^
عقب
بالا