نقد همراه نقد همراه رمان تلألو جَبر | Nina♡ / توسط شورای نقد

KHAZAAN

مدیر تالار نقد + گوینده آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
20/12/18
ارسالی‌ها
898
پسندها
65,641
امتیازها
58,173
مدال‌ها
34
سن
20
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»

رمان «تلألو جَبر» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : KHAZAAN

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #2

به نام خدا



با صدای عاقد، بغضش را فرو داد. چشم‌غره‌ی مادرش {بهتر است از ظاهر مادرش توصیفاتی شود} به او فهماند که دیگر راه بازگشتی ندارد‌ و این‌بار، بخت شومش دامن‌گیر زندگی‌اش شده است.
- عروس خانم برای بار سوم، آیا بنده وکیلم شما را به عقد دائم آقای علیرضا مرادی در بیارم؟ {برای زیباتر شدن جمله بهتره از بیاورم استفاده بشه}
دست‌هایش را با پریشانی {این حالات پریشانی را توصیف کنید. دستانش یخ کرده؟ انگشتانش می‌لرزد؟ رنگ پوستش پریده؟} درهم گره کرد‌. دلش به این ازدواج اجباری راضی نبود؛ اما مگر راهی داشت؟ مگر کسی به آینده‌اش فکر می‌کرد؟ او دیگر حتی خانواده‌اش را هم دشمن خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

FATEMEH ASADYAN

منتقد انجمن + مدیر بازنشسته
طراح انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/2/22
ارسالی‌ها
2,239
پسندها
26,094
امتیازها
51,373
مدال‌ها
44
سن
19
سطح
28
 
  • #3
به نام خدا
«
#پارت۷



الهه از حرفش، احساس چندش کرد. { در این بخش نیازی به ، نیست و بهتره این احساس چندش تو حالات چهره‌ و افکارش توصیف شه تا اینجوری مستقیم.}.کاش از شر آن‌ها راحت میشد و این روز را نمی‌دید. انگار تازه کسی را یافته بود که پناهش بود، در خودش جمع شد و گفت:
- دیدی بخت منم سیاه شد امیر؟ دیدی بدبخت شدم؟ دیدی شب عروسیم به جای خوشی، روز مرگم شد؟ دیدی لباس عروس برام کفن شد؟ { نیاز هست بیشتر راجب ظواهر و احساسش گفته شود که تنها به جمع شدن در خودش خلاصه نمی‌شود؛ مثلا مثلاً دستای ظریفشو مشت کرد. لباس عروس فلان مدل یا فلان رنگشو چنگ زد. یا مثلا گوشه‌ی چشای فلان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,803
پسندها
24,342
امتیازها
44,573
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • مدیر
  • #4
بسم‌تعالی~
نقد همرا: تلألو جبر
منتقد: ANAM CARA

نویسنده: Nina♡

پارت 10:
پدر زنگ در را فشرد. با صدای تیکی باز شد.(این دوتا جمله که با نقطه جدا شدن بهتره با یه «و» به‌هم به‌پیوندن. همینطور اگه «در» تو جمله‌ی اول حذف شه و تو جمله‌ی بعدی بیاد بهتره. به این صورت:

«پدر زنگ را فشرد و در با صدای تیکی باز شد.»
گفتن «در» بدون هیچ توصیفی کنارش خیلی جالب نیست. مثلاً از جنس در، رنگش اینکه زنگ‌زده‌س یا نو میشه توصیف کرد. یا از مدل زنگ گفت. البته طوری که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA
عقب
بالا