متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار هیوا مسیح

  • نویسنده موضوع VAN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 156
  • کاربران تگ شده هیچ

VAN

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
208
پسندها
4,440
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #1
امشب
خوابهایم برای تو
از این پس
باچشم های باز می خوابم
از اینجا به بعد
چشم هایم از تا غروب
نگاههای آشنا می آید
و می رود که بیاید از طلوع چشم هایی که ندیدم
از اینجا به بعد
که تو چترت را نو می کنی
من از راههای پراز چتر رفته برمی گردم
ولی تو آمدنم را خواب نخواهی دید
از اینجا به هر کجا
من بدون ساعت راه می روم
بدوه هر روز که صبح را
از پنجره به عصر
می برد
و پای سکوت ماه
به خاطره خیره می شود
از اینجا به بعد
دنیا زیر قدم هایم تمام می شود
و تو از دو چشم باز
که رو به آخر دنیامی خوابد
رو به چترهای رفته
تمام خوابهایم را خواهی دید
 
امضا : VAN

VAN

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
208
پسندها
4,440
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #2
گاهی از میان باران و برگ ها
صدایی می شنوم
گاهی درست غروب یکشنبه ی خاموش
که پله های پشت در ناتمام می مانند
تو از
مکث ناگهان من جدا می شوی
چتر می گشایی و
رو به باران و برگ ها می روی
کنار پله های ناتمام
پشت دری خسته که با نیم رخی خیس باز می شود
صدایی می شنوم که تویی
دو چشم از باران آورده ام
که همیشه از خواب های خیس می گذرد
می آیی و انگار پس از یک قرن آمده ای
باچتری خسته و
صدایی که منم
کنار آخرین پله و مکث ناگهان
سر بر شانه ام می گذاری و
گوش بر دهان زمزمه ام
تا صدایی بشنوی که منم
و می شنوی
آرام می شنوی
صبحگاهی از همین شهر بزرگ
از کنار همین پنجره های رو به هر کجا
از کنار همین کتاب
بزرگ
که رو به خاموشی تو بسته است
که رو به بیداری من آغاز می شود
آمدم
صبحگاهی از کنار خاموشی خسته که تویی
ذکری از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : VAN

VAN

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
208
پسندها
4,440
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #3
آمدند
دوباره ابرها آمدند
و چتر ، در سیاهی چند ماه فراموشی
دوباره به من فکر می کند
به جاده هایی که هنوز به دنیا چسبیده اند
به غربتی که میان کلمات و سفر
چه قدر سنگین
مرا به راه می برد
تو رابه خانه می آورد
در این سفر که ماه سفید است
و آسمان که همان آبی بود
وقتی از نیمه ی مرطوب ماه بر می گردم
وقتی از ماه شبانه ی خیس
که به چشم کودکان چسبیده می آیم
چه قدر کنار پنجره برایت
می آورم
چه قدر راه نرفته برای سفر
در این سفر
میان سنگینی کلمات
به پروانه ها فکر می کردم
که دور کودکی های از مدرسه تا جاده های جهان چرخیدند
در این سفر
چه قدر رها می شوم
نه اینکه من از غربت کلمات
که تمام دنیا از من رها می شود
حالا که خوب
از
نیمه ی مرطوب ماه
به دنیا نگاه می کنم
این همه شهر که هر روز ، ناخواناتر می شوند
این همه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : VAN

VAN

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
208
پسندها
4,440
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #4
بگو قطار بایستد
بگو در ماه ترین ایستگاه زمین بماند
بماند سوت بکشد ، بماند دیر برود
بماند سوت بکشد ، برود
دور شود
بگو قطار بایستد
دارم آرزو می کنم
می خواهم از همین بین راه
از همین جای هیچ کس نیست
کمی از کناره ی دنیا راه بروم
از جاده های تنها
که مردان بسیاری را گم کرد
مردانی که در محرم ترین ساعات عشق گریستند
و صدایشان در هیچ قلبی نپیچید
می خواهم سوت
بزنم ، بمانم
زود بروم ، سوت بزنم ، دور شوم
کمی از این همه صندلی های پر دود
کمی از این همه چشم و عینک های سیاه
می خواهم کمی دورتر از شما سوت بزنم
می خواهم در ماه ترین ایستگاه زمین
در محرم ترین ساعات ماه
گریه کنم
می خواهم کمی دورتر از شما
کمی نزدیک تر به ماه
بمیرم!
 
امضا : VAN

VAN

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
208
پسندها
4,440
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #5
نه باران ، نه عشق ، نه چشم هایی رو به ماه
غروب همین نه باران وعشق بود
که در راههای بی ترانه و عابر - دور می شدم
غروب همین نه چشم هایی
رو به ماه بود
که ماه در چشم هایم
تا کنار چهره ها و صداهای این همه سال آمد
غروب کیی از باران ها و عشق بود
که چشم در چشم ماه
از مادرم دور شدم
در راه
لب هایی خسته می گفتند
چشم های کودکی را با خود آورده ام
که شب ها ، خواب ماه می بیند
می گفتند
صدایی با خود آورده ام
که از غروب های ماه می گوید
می گفتند
کنار آخرین مکث ماه
قدم هایم ناتمام می ماند
در کجای زمین
در کجای چشم انتظاری رو به ماه
در کجای دستهای سرگردان مادرم
فراموش می شوم ؟
در شب باران و عشق
در شب آخرین مکث ماه - مادر
انگشت
را به سمت ماه بگیر
من آنجا خواهم مرد!
 
امضا : VAN

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا