نقد همراه نقد همراه رمان کمای بنفش | Nina /توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 281
  • برچسب‌ها
    color رمان
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/9/19
ارسالی‌ها
3,078
پسندها
29,711
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
634934_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"کمای بنفش" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

night

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/9/19
ارسالی‌ها
41
پسندها
553
امتیازها
2,603
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • #2
بسم تعالی(پست اول)
فصل اول: یک‌نواخت
ظهر بود. هوا آفتابی بود و انوار خورشید مستقیم بر سر و روی عابران خیابان می‌تابید.(بهتر است بخاطر این‌که جملات کوتاه زیاد نشود، بگویید: ظهری آفتابی بود و خورشید، انوار نورانی و زیبایش را به رخ عابران خیابان میکشاند.) با این وجود، هنوز هم سوز وحشتناکی در هوا وجود داشت. سطح زمین مملو از برف‌هایی بود که کم کم داشتند آب می‌شدند. وقتی یک جفت پا برف‌ها را له می‌کرد، صدای لذّت‌بخشی از برف‌ها خارج می‌شد. حال و هوای خوبی بود.‌
در گوشه و کنار خیابان، می‌شد دخترهای نوجوانی را دید که از مدرسه به سمت خانه‌هایشان می‌روند.(جمله ایراد دارد. بگویید: در گوشه و کنار خیابان،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : night

night

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/9/19
ارسالی‌ها
41
پسندها
553
امتیازها
2,603
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • #3
پست دوم
کلید داشت، امّا حوصله‌ی بیرون آوردنش را نه. پس ضربه‌‌های آرام و تندی را پی در پی به در(درب) وارد کرد، و({، و} را حذف کنید و ؛ را بگذارید.)(ظاهر درب را توصیف کنید. مانند: پس ضربه‌های آرام و تندی را پی در پی، به درب قهوه‌ای رنگ، وارد کرد.) طولی نکشید که چهره‌ی مادرش در قاب در(درب) ظاهر شد.
- سلام.(،) خسته نباشی.
تلما زیر ل**ب سلام داد و تشکر کرد و وارد خانه شد.({و} زیاد تکرار شده است. بنویسید: تلما زیر ل**ب سلامی همراه با تشکر کرد و وارد خانه شد.) هوای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : night

night

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/9/19
ارسالی‌ها
41
پسندها
553
امتیازها
2,603
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • #4
پست سوم
درس خواندن مایه‌ی لذّت و آرامش تلما بود.(؛ بگذارید.) زیرا او احساس می‌کرد تنها هدفش در زندگی انجام دادن تکالیف، یاد گرفتن درس‌هایش، نمره(ی) خوب گرفتن،(ویرگول را حذف کنید.) و در نهایت رسیدن به موفقیّت و یک شغل خوب است. برای همین او از تفریح و استراحت(خودش) می‌گذشت و به لحظه‌ای فکر می‌کرد که همه تشویقش می‌کنند و تمام دنیا تقدیرش می‌کنند.(یا تقدیرش می‌کنند را بنویسید و یا تشویق می‌کنند. این دو جمله در کنار هم، ترکیب خوبی در نمی‌آیند.)
وقتی تلما خواست کتابی را از کیفش در بیاورد و ورق بزند،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : night

Hoora_Ab

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
23/8/20
ارسالی‌ها
230
پسندها
5,419
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • #5
نقد همراه پست چهارم، رمان کمای بنفش
----------------------


با صدای جوشیدن آب از خواب بیدار شد. چشم‌هایش را مالید و کش و قوسی به بدنش داد.(؛) امّا با دیدن هوا در قاب پنجره که کم کم (کم‌کم) رو به تاریکی می‌رفت، خشکش زد. باورش نمی‌شد آن‌قدر خوابیده باشد. (!) قلبش فرو ریخت (؛) چون حتم داشت زمان ارزشمند زیادی را از دست داده است و احتمال اینکه نتواند همه‌ی درس‌هایش را بخواند(،) بسیار زیاد است. زیر ل**ب چیزی شبیه «لعنتی» گفت، غرولندی کرد و از جایش بلند شد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Hoora_Ab

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
23/8/20
ارسالی‌ها
230
پسندها
5,419
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • #6
نقد همراه پست پنجم، رمان کمای بنفش
--------------------


هر سه نفر در صف ایستادند. شیرین با حیرت به تلما نگاه می‌کرد و لیلی داشت غر می‌زد.
- بی‌شعورِ کور! تازه با پررویی میگه ببخشید (و) راهش رو میکشه(می‌کشه) میره!
شیرین دستش را در جیب‌هایش فرو برد و در حالی که سر تا پای تلما را ورانداز(برانداز) ‌می‌کرد زمزمه کرد:
- لباست به گند کشیده شد. (!)
تلما حاضر بود قسم بخورد که لکه‌ی آن شربت لعنتی قرار نیست پاک شود و تلما بالاخره (بالأخره) مجبور می‌شود خودش آن را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Hoora_Ab

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
23/8/20
ارسالی‌ها
230
پسندها
5,419
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • #7
نقد همراه پست ششم، رمان کمای بنفش
---------------------


تینا صدای تلویزیون را کمی بلند کرده بود و داشت یکی از سریال‌های مورد علاقه‌اش را تماشا می‌کرد. تلما با غرولند می‌رفت تا مانتویش را بشوید و امیدوار بود که مانتویش تا فردا خشک شود. (تکرار واژه‌ی مانتو؛ مانتوی دوم حذف شود.) هنوز هم عصبانی بود و به این می‌اندیشید که چه می‌شود اگر نتواند درست و حسابی آن را بشوید و تمیز کند. لکه‌های بزرگ را روی پارچه‌ی خیس مانتویش تجسّم کرد و آه از نهادش بلند شد.
(شما توی همین قسمت کوتاه می‌تونستید کلی توصیفات رو چاشنی نوشته‌تون کنید. تنها حالت مشهودی که در نوشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا