متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان مسافر زمان | Vesal /توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 589
  • برچسب‌ها
    color رمان
  • کاربران تگ شده هیچ

^red_bloom^

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
166
پسندها
3,292
امتیازها
16,413
مدال‌ها
11
  • #11
پارت دهم
مبهوت کنارِ سنگِ قبر نشسته بودم و روی اسمش که با فونت خیلی قشنگی نوشته شده بود دست می‌کشیدم.
آب رو روی سنگ ریختم و با دست، سردیِ سنگ رو لمس کردم.
مات و خیره به اسمش زیرلب زمزمه‌اش کردم:
- صحرا آرمانیان. متولد چهارِ دهِ هزار و سی‌صد و هفتاد و شش. تاریخ فوت هشتِ سه هزار و سی‌صد و نود و نه.
صحرام به همین راحتی رفت؟
یعنی دیگه صحرایی نیست که من سربه‌سرش بذارم؟
دیگه صحرایی وجود نداره که هر وقت بعد از ظهر بهش زنگ بزنم غر غر کنه چرا الان زنگ زدی؟
صدای جیغ خیلی بلندی از پشت سرم به گوشم می‌رسه.
خاله آواست. آخ راستی خاله آوا فرزند اولش رو از دست داد؟ الان فقط ثمره تک دخترِ خونه‌اس؟
وای ثمره‌ی شونزده ساله‌ای که سهمش از خواهرش کلاً شونزده سال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^red_bloom^
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] | TEAR |

^red_bloom^

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
166
پسندها
3,292
امتیازها
16,413
مدال‌ها
11
  • #12
پارت یازدهم
مبهوت کنارِ سنگِ قبر نشسته بودم و روی اسمش که با فونت خیلی قشنگی نوشته شده بود دست می‌کشیدم.
آب رو روی سنگ ریختم و با دست، سردیِ سنگ رو لمس کردم.
مات و خیره به اسمش زیرلب زمزمه‌اش کردم:
- صحرا آرمانیان. متولد چهارِ دهِ هزار و سی‌صد و هفتاد و شش. تاریخ فوت هشتِ سه هزار و سی‌صد و نود و نه.
صحرام به همین راحتی رفت؟
یعنی دیگه صحرایی نیست که من سربه‌سرش بذارم؟
دیگه صحرایی وجود نداره که هر وقت بعد از ظهر بهش زنگ بزنم غر غر کنه چرا الان زنگ زدی؟
صدای جیغ خیلی بلندی از پشت سرم به گوشم می‌رسه.
خاله آواست. آخ راستی خاله آوا فرزند اولش رو از دست داد؟ الان فقط ثمره تک دخترِ خونه‌اس؟
وای ثمره‌ی شونزده ساله‌ای که سهمش از خواهرش کلاً شونزده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^red_bloom^
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] | TEAR |

^red_bloom^

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
166
پسندها
3,292
امتیازها
16,413
مدال‌ها
11
  • #13
پارت دوازدهم
به محض سوار شدن، دنیا دور سرم چرخید.
انقدر چرخید که رنگ‌های مختلفی رو می‌دیدم.
مثل بنفش، آبی، قرمز، نارنجی و بقیه‌ی رنگ‌ها.
سرگیجه‌ای داشتم به طرز مفتضحی افتضاح!(یه نکته اساسی!اینجا می‌تونستید توصیفتون رو باز تر کنید مثلا نشستید توی ماشین بعد اراماین استارت زد و از حس حال سونا قبل از استارت زدن بگید. بعدش بگید که مثلا نورهای رنگی هی دور ماشین ماشین می‌چرخیدند و می‌چرخیدند و باعث سرگیجه سونا شده بودند یا هر چیزی که از این صحنه دوست دارید توی ذهن خواننده هاتون ایجاد بشه رو کاملا توصیف کنید و برای توصیف کردن خساست اصلا به خرج ندید. هر چی توصیفات بیشتر و قابل فهم تر باشه خواننده بهتر می‌تونه با موقعیت سونا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^red_bloom^
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] | TEAR |

^red_bloom^

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
166
پسندها
3,292
امتیازها
16,413
مدال‌ها
11
  • #14
سلامی به نویسنده ی عزیزمون
بنده فراموش کردم این نکته رو ذکر کنم
دلیل پافشاری بر اینکه فعل اخر جمله قرار بگیره تنها خوانش متن و زیباتر شدن مونولوگ محاوره ای شما و جلوگیری از وجود ابهام‌های احتمالی بوده
خوب است که این نکته رو هم رعایت کنید
قلمتان جاودان
 
امضا : ^red_bloom^
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] | TEAR |
عقب
بالا