متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان ساسرت | گلبرگ /توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 14
  • بازدیدها 561
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #1
634934_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"ساسرت" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو هفته صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

R.Reyhani

مدیر بازنشسته
سطح
17
 
ارسالی‌ها
785
پسندها
8,225
امتیازها
25,273
مدال‌ها
22
  • #2
به نام آفریننده‌ی عشق و محبت
نقد همراه رمان ساسرت
به قلم: نیلوفر ارشادی نیلوفر(arshady)
منتقد: R.Reyhani R.Reyhani

نکته:
نویسنده‌ی عزیز، کلمات، علائم نگارشی و یا جملات و توضیحاتی که با قلم بولد و رنگی شده نوشته می‌شوند، پیشنهادات ما به شما برای به تحریر در آوردن هرچه بهتر، زیباتر و گیراتر متن می‌باشد. به آن‌ها توجه کنید و با الگوی برداری صحیح، هرچه سریعتر به ویرایش متن خود بپردازید.
با تشکر!

R.Reyhani R.Reyhani

#9
بعد از خوندن درسم به ساعت نگاه کردم، در این قسمت احتیاجی به ویرگول (،) نیست. با نقطه (.) جمله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : R.Reyhani

نیلوفر ارشادی

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,440
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
  • #3
به نام آفریننده‌ی عشق و محبت
نقد همراه رمان ساسرت
به قلم: نیلوفر ارشادی نیلوفر(arshady)
منتقد: R.Reyhani R.Reyhani

نکته:
نویسنده‌ی عزیز، کلمات، علائم نگارشی و یا جملات و توضیحاتی که با قلم بولد و رنگی شده نوشته می‌شوند، پیشنهادات ما به شما برای به تحریر در آوردن هرچه بهتر، زیباتر و گیراتر متن می‌باشد. به آن‌ها توجه کنید و با الگوی برداری صحیح، هرچه سریعتر به ویرایش متن خود بپردازید.
با تشکر!

R.Reyhani R.Reyhani

#9
بعد از خوندن درسم به ساعت نگاه کردم، در این قسمت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] R.Reyhani

R.Reyhani

مدیر بازنشسته
سطح
17
 
ارسالی‌ها
785
پسندها
8,225
امتیازها
25,273
مدال‌ها
22
  • #4
عزیزم ممنوت از کمکت، خیلی کمکم کردی.
حتماً در اسرع وقت درست می‌کنم.
خوش‌حالم که دست مددی شدم برای نوشتن رمان زیباتون. موفق باشید. و به رسم عادت، قلمتون سبز!
 
امضا : R.Reyhani

نیلوفر ارشادی

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,440
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
  • #5
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] R.Reyhani

^red_bloom^

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
166
پسندها
3,292
امتیازها
16,413
مدال‌ها
11
  • #6
پارت پنجم
***
با حس چیزی که به آرومی روی صورتم و دستم راه می‌رفت، هوشیار شدم چون خوابم می‌یومد (می‌اومد) بیخیال به پهلو خوابیدم، دوباره ادامه داشت(!) مثل اینکه قصد نداشت دست برداره!
- اَه خواستم یه روز تعطیل رو بخوابم!
دوباره رفتم تو دنیای خوب(احساس می‌کنم مقصودتون خواب باشه!) اما با به کار افتادن مغزم؛(،) از دنیای خواب،(نیازی به کاما نیست) به بیرون پرت شدم. با جیغ و داد از تخت پایین پریدم:
- سوسک، سوسک
همین طور داشتم پالا و پایین می‌پریدم، با شنیدن صدای خنده به طرف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^red_bloom^

^red_bloom^

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
166
پسندها
3,292
امتیازها
16,413
مدال‌ها
11
  • #7
پارت ششم
بعد از خوندن درسم (،) به ساعت نگاه کردم،(.) ساعت شش بود.
-اوه اوه(!) برم حاضر بشم.
بعد از پوشیدن مانتوی آبی رنگم(،) یه روسری همرنگ مانتوم پوشیدم(.) از اتاق بیرون رفتم که بابا گفت:
-کجا دخترم؟!
منم موندم چی بگم(بهتر بود از منم استفاده نکنید و بگید:موندم چی بگم.)(.) پس اولین دروغی که به ذهنم اومد(،) گفتم.
- میخوام برم از دوستم جزوه بگیرم بابا
- باشه دخترم میخوای با ماشین بری.[COLOR=rgb(250...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^red_bloom^

^red_bloom^

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
166
پسندها
3,292
امتیازها
16,413
مدال‌ها
11
  • #8
پارت هفتم
***
نیمه شب بود و او...(،) ساعت‌ها را به گریستن و فریاد زدن سپری کرده بود. ساعت‌ها...(،) منتظر به رنگ سرخی که جلوی چشمانش جولان می‌داد(،) نگاه کرده بود،(؛) تا شاید خواب باشد. ساعت‌ها... (،) به جای آنکه در آغوش یک نفر بی‌قراری کند، در خون خانواده بی‌قراری کرده بود. حال مانند مرده‌ای بی‌تحرک شده و تنها فرق او با مرده در نفس کشیدن است.
بدنش به خون آغشته شده بود، (احساس می‌کنم که نیازی به گذاشتن علامت نباشه ولی اگر احساس می‌کنید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^red_bloom^

^red_bloom^

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
166
پسندها
3,292
امتیازها
16,413
مدال‌ها
11
  • #9
پارت هشتم
آرتمیس وقتی چشمان براق به اشکش را دید مردد رهایش کرد.
- بانو باید بریم!
-داری چی میگی؟ کجا بیام خانوادم....
با یاد عزیزانش بعضی گلویش را پر کرد، (.) با همان بغض گفت:
-م..ن، م...ن تو رو نمی شناس..م!!!
- اسمم راموناست،(.) می‌دونم که نمی‌تونی اعتماد کنی،(؛) ولی بعداً جواب سوال هاتون رو میدم،(.) باید بریم اینجا امن نیست.
آرتمیس باز هم مخالفت کرد،(.) رامونا به ناچار وردی را زیر ل**ب خواند، (.) چشمان آرتمیس سیاهی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^red_bloom^

Matt~

کاربر قابل احترام
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,634
پسندها
29,213
امتیازها
64,873
مدال‌ها
35
  • #10
پارت 1
***
(سوم شخص)
آندیا با گیسوان اَفشان مشکی‌اش به سمت پله‌های قصر قدم بر‌می‌داشت؛ تا هر چه زودتر خود را به اتاق کودکش برساند. ویگن به همسرش که با شتاب از پله‌ها بالا می‌رفت نگریست. به این فکر کرد، که برای رسیدن به همدیگر چه سختی‌هایی کشیده‌اند و حال ویگن باید رنج کشیدن آندیا را ببیند.
در تمام مدت رنج‌های او را با جان و ‌دل حس کرده و می‌داند هر کسی تاب بر دوش کشیدن رنج‌های او را ندارد...
نویسنده عزیز اینکه شروع رمان شما با یک فلش بک شروع بشه چیز خوبی نیست
و شما باید این بخش را اصلاح کنید.

***
با گام‌های بلند خود را به گهواره‌ی کودکش ‌رساند، که با چشمان عجیب او روبه‌رو می‌شود.
آندیا: نمی‌تونم تو رو هم از دست بدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Matt~
عقب
بالا