SAN.SNI مدیر بازنشسته سطح 30 ارسالیها 6,050 پسندها 27,879 امتیازها 70,873 مدالها 26 27/10/20 نویسنده موضوع #1 من از دوزخ آمده ام من کوچکتر از همه ادمهایی بودم که مختصری از خداحافظی را دست تکان میدادند مراقبم باش تا غرق نشوم از کفِ دست های تو قطره قطره زمان دارد می چکد ... امضا : SAN.SNI
من از دوزخ آمده ام من کوچکتر از همه ادمهایی بودم که مختصری از خداحافظی را دست تکان میدادند مراقبم باش تا غرق نشوم از کفِ دست های تو قطره قطره زمان دارد می چکد ...
SAN.SNI مدیر بازنشسته سطح 30 ارسالیها 6,050 پسندها 27,879 امتیازها 70,873 مدالها 26 27/10/20 نویسنده موضوع #2 دستهای پدر تکه تکه اندوه بود که در عطش خشکسالی برای زنده ماندن ما زمین را شخم میزد و کفش هایش چکمه های چل تیکه ای که رویای سبز شالیزارها را دست خوش فلسفه گرسنگی میکرد او به هیاهوی باد دل بسته بود و در غروب غریب باغ به غربت آدمی می گریست ... امضا : SAN.SNI
دستهای پدر تکه تکه اندوه بود که در عطش خشکسالی برای زنده ماندن ما زمین را شخم میزد و کفش هایش چکمه های چل تیکه ای که رویای سبز شالیزارها را دست خوش فلسفه گرسنگی میکرد او به هیاهوی باد دل بسته بود و در غروب غریب باغ به غربت آدمی می گریست ...
SAN.SNI مدیر بازنشسته سطح 30 ارسالیها 6,050 پسندها 27,879 امتیازها 70,873 مدالها 26 27/10/20 نویسنده موضوع #3 سال با چهار فصل کامل نمیشود فصلی جا مانده فصلی که روزهایش عاشق تاریکی تازیان خورده شب های تیره و شب هایش سرشار از شوق ستاره های دنباله دار امید که در پی روز میدوند ... فصلی که در آن اعداد به کار نمی آید تو دستهای مرا میگیری و به ضیافت رقص های سرمستی دعوت می کنی شب ها و روزهای یلدایی ما به جای یک دقیقه یک فصل کامل دارد مرا در فصل " مستان" به آغوش گرمت میهمان کن امضا : SAN.SNI
سال با چهار فصل کامل نمیشود فصلی جا مانده فصلی که روزهایش عاشق تاریکی تازیان خورده شب های تیره و شب هایش سرشار از شوق ستاره های دنباله دار امید که در پی روز میدوند ... فصلی که در آن اعداد به کار نمی آید تو دستهای مرا میگیری و به ضیافت رقص های سرمستی دعوت می کنی شب ها و روزهای یلدایی ما به جای یک دقیقه یک فصل کامل دارد مرا در فصل " مستان" به آغوش گرمت میهمان کن
SAN.SNI مدیر بازنشسته سطح 30 ارسالیها 6,050 پسندها 27,879 امتیازها 70,873 مدالها 26 27/10/20 نویسنده موضوع #4 نه هر پنجره پنجه نشان نه هر چای قند پهلو نه هر کاکتوس که به جای یک کاج کاشتیم میخوابیم به اندازه هنوز بیداریم به قدر رنگ های رنگین ترافیک های صبحگاهی سرفه ای کن تا سرما و ستاره بیدارم کند از کابوس ادم برفی های که سر از خواب های من در آورده اند .. امضا : SAN.SNI
نه هر پنجره پنجه نشان نه هر چای قند پهلو نه هر کاکتوس که به جای یک کاج کاشتیم میخوابیم به اندازه هنوز بیداریم به قدر رنگ های رنگین ترافیک های صبحگاهی سرفه ای کن تا سرما و ستاره بیدارم کند از کابوس ادم برفی های که سر از خواب های من در آورده اند ..
SAN.SNI مدیر بازنشسته سطح 30 ارسالیها 6,050 پسندها 27,879 امتیازها 70,873 مدالها 26 27/10/20 نویسنده موضوع #5 من دستهایم را در دستان کسی گذاشتم که دستهایم را از پشت بست انگشتانم به تمامی حروف الفبا بدهکارند به همه کلماتی که در تکرار نفس ها تکذیب میشدند تو به پایانی پافشاری داری که من اصراری به اثباتش ندارم بی خوابی کلمات مکث من .. خوابش برد ...، امضا : SAN.SNI
من دستهایم را در دستان کسی گذاشتم که دستهایم را از پشت بست انگشتانم به تمامی حروف الفبا بدهکارند به همه کلماتی که در تکرار نفس ها تکذیب میشدند تو به پایانی پافشاری داری که من اصراری به اثباتش ندارم بی خوابی کلمات مکث من .. خوابش برد ...،
SAN.SNI مدیر بازنشسته سطح 30 ارسالیها 6,050 پسندها 27,879 امتیازها 70,873 مدالها 26 27/10/20 نویسنده موضوع #6 در این سرمای سفید به کبوتران بی نوزاد چای تعارف کنید تا گرم شوید ما مثل برف جا مانده بر خانه لاک پشت سردمان است ابر خود را تکاند و تکه های دلش را تقسیم کرد شاید گرم شود ولی دلگرم نیست .. میدانم ... امضا : SAN.SNI
در این سرمای سفید به کبوتران بی نوزاد چای تعارف کنید تا گرم شوید ما مثل برف جا مانده بر خانه لاک پشت سردمان است ابر خود را تکاند و تکه های دلش را تقسیم کرد شاید گرم شود ولی دلگرم نیست .. میدانم ...
SAN.SNI مدیر بازنشسته سطح 30 ارسالیها 6,050 پسندها 27,879 امتیازها 70,873 مدالها 26 27/10/20 نویسنده موضوع #7 مهتاب شمع شب را هی فوت میکند تا خاموش شود اما مادر مدام ذکر می گوید و ستارگان بی نوری که لحاف شب می بافند را قسم می دهد که روز نیاید مادر درد هایش را میان چادر می پیچد فقط من فقط من دیدم این آئینه چگونه ترک برداشت .... امضا : SAN.SNI
مهتاب شمع شب را هی فوت میکند تا خاموش شود اما مادر مدام ذکر می گوید و ستارگان بی نوری که لحاف شب می بافند را قسم می دهد که روز نیاید مادر درد هایش را میان چادر می پیچد فقط من فقط من دیدم این آئینه چگونه ترک برداشت ....
SAN.SNI مدیر بازنشسته سطح 30 ارسالیها 6,050 پسندها 27,879 امتیازها 70,873 مدالها 26 27/10/20 نویسنده موضوع #8 جمع روی و موی او آه ای عجب غوغاشده آفتاب و سایه با هم درشب یلدا شده این جلالش عالمی را در هیاهو می کشد کربلای او نگینی بر سر دنیا شده هرکه میبیند تورا هرگز نبیند خویش را این ندیدن ها که همچون ذره ناپیدا شده دل تویی دلکش تویی دلداده و دلسوز تو بی وفا من بی خبر من زین دل شیدا شده شمع را خاموش کرد و جمع هم خاموش شد گفت عمر ما همین یک امشب و فردا شده قاسم و اکبر به خون اینجا حنا بگذاشتند حجله گاه شیرمردانش همین صحراشده این کویر پر عطش سجاده خون می شود بهترین راز و نیاز ِ بنده و مولا شده در مسیر عشق جانان جان خود کردی فدا پادشاه عشق بازان زاده زهرا شده جان به قربان تو ای ذبح العظیم کربلا در طریقت عشق هم بی واژه و یکتاشده نیست روزی مثل روز... لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید. امضا : SAN.SNI
جمع روی و موی او آه ای عجب غوغاشده آفتاب و سایه با هم درشب یلدا شده این جلالش عالمی را در هیاهو می کشد کربلای او نگینی بر سر دنیا شده هرکه میبیند تورا هرگز نبیند خویش را این ندیدن ها که همچون ذره ناپیدا شده دل تویی دلکش تویی دلداده و دلسوز تو بی وفا من بی خبر من زین دل شیدا شده شمع را خاموش کرد و جمع هم خاموش شد گفت عمر ما همین یک امشب و فردا شده قاسم و اکبر به خون اینجا حنا بگذاشتند حجله گاه شیرمردانش همین صحراشده این کویر پر عطش سجاده خون می شود بهترین راز و نیاز ِ بنده و مولا شده در مسیر عشق جانان جان خود کردی فدا پادشاه عشق بازان زاده زهرا شده جان به قربان تو ای ذبح العظیم کربلا در طریقت عشق هم بی واژه و یکتاشده نیست روزی مثل روز... لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
SAN.SNI مدیر بازنشسته سطح 30 ارسالیها 6,050 پسندها 27,879 امتیازها 70,873 مدالها 26 27/10/20 نویسنده موضوع #9 صبح از پنجره دمیده است دلم میخواهد هووورت بکشم هوای گرم بخاری را دیشب تا صبح سرمای نبودنت رویاهایم را به سر سره بازی گرفت شاید از سقوطی سخت جان به در برده باشم ولی زخم نبودنت گریه هایم را خش دار کرده است امضا : SAN.SNI
صبح از پنجره دمیده است دلم میخواهد هووورت بکشم هوای گرم بخاری را دیشب تا صبح سرمای نبودنت رویاهایم را به سر سره بازی گرفت شاید از سقوطی سخت جان به در برده باشم ولی زخم نبودنت گریه هایم را خش دار کرده است
SAN.SNI مدیر بازنشسته سطح 30 ارسالیها 6,050 پسندها 27,879 امتیازها 70,873 مدالها 26 27/10/20 نویسنده موضوع #10 دریا حرف های زیادی دارد برای بالا آوردن در هرصبح همه قلب های نقش شده بر ماسه های تردید را باحرص میبلعد ... از انها داستان های عشقی می سازد و در شب مغز صدف ها را با آن شستشو می دهد امضا : SAN.SNI
دریا حرف های زیادی دارد برای بالا آوردن در هرصبح همه قلب های نقش شده بر ماسه های تردید را باحرص میبلعد ... از انها داستان های عشقی می سازد و در شب مغز صدف ها را با آن شستشو می دهد