شاعر‌پارسی اشعار زهرا سادات قاسمی

  • نویسنده موضوع SAN.SNI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 173
  • کاربران تگ شده هیچ

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/6/20
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,913
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #1

من از دوزخ آمده ام

من کوچکتر از همه ادمهایی بودم

که مختصری از خداحافظی را

دست تکان میدادند

مراقبم باش

تا غرق نشوم

از کفِ دست های تو

قطره قطره

زمان دارد می چکد ...
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/6/20
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,913
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
دستهای پدر

تکه تکه اندوه بود

که در عطش خشکسالی

برای زنده ماندن ما

زمین را شخم میزد

و کفش هایش

چکمه های چل تیکه ای

که رویای سبز شالیزارها را

دست خوش فلسفه گرسنگی میکرد

او به هیاهوی باد دل بسته بود

و در غروب غریب باغ

به غربت آدمی

می گریست ...
 
امضا : SAN.SNI

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/6/20
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,913
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
سال

با چهار فصل کامل نمیشود

فصلی جا مانده

فصلی که روزهایش عاشق تاریکی تازیان خورده شب های تیره

و شب هایش سرشار از شوق ستاره های دنباله دار امید

که در پی روز میدوند ... فصلی که در آن اعداد به کار نمی آید

تو دستهای مرا میگیری

و به ضیافت رقص های سرمستی دعوت می کنی



شب ها و روزهای یلدایی ما

به جای یک دقیقه

یک فصل کامل دارد

مرا در فصل " مستان"

به آغوش گرمت میهمان کن
 
امضا : SAN.SNI

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/6/20
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,913
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
نه هر پنجره پنجه نشان

نه هر چای قند پهلو

نه هر کاکتوس که به جای یک کاج کاشتیم

میخوابیم به اندازه هنوز

بیداریم به قدر رنگ های رنگین ترافیک های صبحگاهی

سرفه ای کن

تا سرما و ستاره

بیدارم کند

از کابوس ادم برفی های که

سر از خواب های من در آورده اند ..
 
امضا : SAN.SNI

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/6/20
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,913
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
من دستهایم را

در دستان کسی گذاشتم

که دستهایم را از پشت بست

انگشتانم

به تمامی حروف الفبا بدهکارند

به همه کلماتی که در تکرار نفس ها

تکذیب میشدند



تو به پایانی پافشاری داری

که من اصراری به اثباتش ندارم



بی خوابی کلمات

مکث من ..

خوابش برد ...،
 
امضا : SAN.SNI

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/6/20
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,913
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
در این سرمای سفید

به کبوتران بی نوزاد

چای تعارف کنید

تا گرم شوید

ما مثل برف جا مانده بر خانه لاک پشت

سردمان است



ابر خود را تکاند

و تکه های دلش را تقسیم کرد

شاید گرم شود

ولی دلگرم نیست .. میدانم ...
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/6/20
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,913
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
مهتاب

شمع شب را هی فوت میکند

تا خاموش شود

اما مادر

مدام ذکر می گوید

و ستارگان بی نوری که لحاف شب می بافند

را قسم می دهد

که روز نیاید

مادر

درد هایش را

میان چادر می پیچد

فقط من

فقط من دیدم

این آئینه چگونه ترک برداشت ....
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/6/20
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,913
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #8

جمع روی و موی او آه ای عجب غوغاشده

آفتاب و سایه با هم درشب یلدا شده



این جلالش عالمی را در هیاهو می کشد

کربلای او نگینی بر سر دنیا شده



هرکه میبیند تورا هرگز نبیند خویش را

این ندیدن ها که همچون ذره ناپیدا شده



دل تویی دلکش تویی دلداده و دلسوز تو

بی وفا من بی خبر من زین دل شیدا شده



شمع را خاموش کرد و جمع هم خاموش شد

گفت عمر ما همین یک امشب و فردا شده



قاسم و اکبر به خون اینجا حنا بگذاشتند

حجله گاه شیرمردانش همین صحراشده



این کویر پر عطش سجاده خون می شود

بهترین راز و نیاز ِ بنده و مولا شده



در مسیر عشق جانان جان خود کردی فدا

پادشاه عشق بازان زاده زهرا شده



جان به قربان تو ای ذبح العظیم کربلا

در طریقت عشق هم بی واژه و یکتاشده



نیست روزی مثل روز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/6/20
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,913
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
صبح از پنجره دمیده است

دلم میخواهد

هووورت بکشم

هوای گرم بخاری را

دیشب تا صبح سرمای نبودنت

رویاهایم را به سر سره بازی گرفت

شاید از سقوطی سخت جان به در برده باشم

ولی زخم نبودنت

گریه هایم را خش دار کرده است
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/6/20
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,913
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
سطح
29
 
  • نویسنده موضوع
  • #10

دریا

حرف های زیادی دارد

برای بالا آوردن



در هرصبح

همه قلب های نقش شده بر ماسه های تردید را

باحرص

میبلعد ...

از انها داستان های عشقی می سازد

و در شب

مغز صدف ها را

با آن شستشو می دهد
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا