کی پایه ست مشاعره کنیم؟
یا علی، درویش و صوفی نیستمچمدان دست گرفتم ک بگویی نروم
تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟
یا علی، درویش و صوفی نیستم
فاش میگویم كه كوفی نیستم
از عدالت گر تو میخواهی دلیلما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس
ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا
لب سرچشمه ای و طرف جوییاز عدالت گر تو میخواهی دلیل
یاد كن از آتش و دست عقیل
لب شیرین تو هر دم شکر انگیزترستاز عدالت گر تو میخواهی دلیل
یاد كن از آتش و دست عقیل
یک دو گام از خویشتن بیرون زنم گام دیگر بر سر گردون زنمل**ب سرچشمه ای و طرف جویی
نم اشکی و با خود گفتگویی
تا مرگ چگونه گام بردارم یا سر بـه کدام شانه بگذارمل**ب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست
برسرآمد ز جهان جزع تو در خونخواری
گر چه چشم من دل سوخته خونریزتراست
منم ک شهره ی شهرم ب عشق ورزیدنتا مرگ چگونه گام بردارم یا سر بـه کدام شانه بگذارم
هرگز نرسد بـه دامنت آهم آهم یعنی کـه دست کوتاهم