متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار علی‌اکبر یاغی‌پور.

  • نویسنده موضوع VAN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 280
  • کاربران تگ شده هیچ

VAN

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
208
پسندها
4,439
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #1
دو پنجاه اسب طوفان، گرده را از گریه پی کردم
که سی سال و دو قرن رفته را این گونه طی کردم:
همه همخون و ناهمخوان؛ تو ناهمخونی و همخوان
منِ بعد از تو یعنی: انّ الانسان لفی خسران
تأمل کن...جهان دارد به پایان می رسد در من
مرا بر شانه ات آوار کن ای آخرین انسان!
دو پنجاه ابر طوفان-گرده را در دامنت حل کن
سه هفتاد آفتاب شعله تاب ای این چنین درجان!
زبان حافظم؛ آتش به جان و در نمی گیرم
دهان نیچه ام؛ رم می کنم از گوش نااهلان
من از« بعد از تو» برمی گردم اما روبه ویرانی
منِ بعد ازتو را آن سوی لمس پیکرت بنشان!
تو از جبر جهان اما من از صبر از تو سرگردان
دو پنجاه ابر طوفان گرده را از گریه برگردان!
 
امضا : VAN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

VAN

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
208
پسندها
4,439
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #2
من رو گسل های صداقت خونه می سازم
با این که دنیا رو سرم آوار می بینم
من کنج قصر خلوتم موهاتو می بافم
با این که هی خواب طناب دار می بینم
گفتی چشاتو واکنی خورشید می بینی
چشمامو واکردم ولی محرم نمی بینم
هرجای این آشفته بازارو که می گردم
سودابه می بینم ولی مریم نمی بینم
گفتم چشاتو وانکن دنیا پراز گرگ
گفتم چشاتو وا نکن دنیا که دنیا نیس
رو ابر و باد و موج و دریا خونه باید ساخت
این خاک خنجرخورده دیگه خونه ی ما نیس
من هم دل چشمامو با چشم تو خوش کردم
گفتم چشام از بخت چشمای تو واباشه
تکفیرمون کردن ولی اصلا نفهمیدن
شاید خدا تو بی خدایی های ما باشه
هرجای این شهرو رصد کردم بیابون شد
هستم ولی مجبور برگشتن خیالم کن
من ببر خنجر خورده ام خوابم پریشونه
از گربه های مرده می ترسم حلالم کن
گفتم برم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : VAN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

VAN

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
208
پسندها
4,439
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #3
عشق تو معنی همه اتفاق‌ها
دست تو سبز سبزتر از نبض باغ‌ها
چشمت تنت به هم زدنت قهر کردنت
دنیای من شده است همین باتلاق‌ها
از بس که نور عشق تو در من دمادم است
افسوس می خورند به حالم چراغ‌ها
من با کبوتری که تویی اوج می شوم
ارضا نمی کنند مرا این کلاغ‌ها
من با تو و تو با من و ...نه غیر ممکن است
بخت مزخرف من و این اتفاق‌ها؟؟

 
امضا : VAN

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا