- ارسالیها
- 208
- پسندها
- 4,440
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 12
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #1
دو پنجاه اسب طوفان، گرده را از گریه پی کردم
که سی سال و دو قرن رفته را این گونه طی کردم:
همه همخون و ناهمخوان؛ تو ناهمخونی و همخوان
منِ بعد از تو یعنی: انّ الانسان لفی خسران
تأمل کن...جهان دارد به پایان می رسد در من
مرا بر شانه ات آوار کن ای آخرین انسان!
دو پنجاه ابر طوفان-گرده را در دامنت حل کن
سه هفتاد آفتاب شعله تاب ای این چنین درجان!
زبان حافظم؛ آتش به جان و در نمی گیرم
دهان نیچه ام؛ رم می کنم از گوش نااهلان
من از« بعد از تو» برمی گردم اما روبه ویرانی
منِ بعد ازتو را آن سوی لمس پیکرت بنشان!
تو از جبر جهان اما من از صبر از تو سرگردان
دو پنجاه ابر طوفان گرده را از گریه برگردان!
که سی سال و دو قرن رفته را این گونه طی کردم:
همه همخون و ناهمخوان؛ تو ناهمخونی و همخوان
منِ بعد از تو یعنی: انّ الانسان لفی خسران
تأمل کن...جهان دارد به پایان می رسد در من
مرا بر شانه ات آوار کن ای آخرین انسان!
دو پنجاه ابر طوفان-گرده را در دامنت حل کن
سه هفتاد آفتاب شعله تاب ای این چنین درجان!
زبان حافظم؛ آتش به جان و در نمی گیرم
دهان نیچه ام؛ رم می کنم از گوش نااهلان
من از« بعد از تو» برمی گردم اما روبه ویرانی
منِ بعد ازتو را آن سوی لمس پیکرت بنشان!
تو از جبر جهان اما من از صبر از تو سرگردان
دو پنجاه ابر طوفان گرده را از گریه برگردان!