به اینکه ترم جدید چه شروع سختی پیش رو دارم.
درسای سنگین و بیست واحدی که الزاما باید پاس کنم
اصلا من برای معلمی مناسبم؟
نمیدونم هر چی که هست از الان براش هیجان زدم.
با انتخاب رشته ی مهندسی من تجربه کردم و با گذروندش فهمیدم از تجربه های جدید نمیترسم و هرجا راهم اشتباه بود میشه برگشت.
حالا میخوام برگردم و از نو یه راه جدید شروع کنم
خدا کنه موفق شم
همیشه فکر میکردم این ضرب المثل که " از دل برود همان که از دیده برفت " شوخی ای هست که ادبیات با ما ادما کرده
ولی حالا میفهمم که چندان هم شوخی نیست و حقیقتی تلخ و ناراحت کننده ست.
مدتی اینجا فعالیت داشتم؛ دوستای زیادی پیدا کردم و از این بابت بی نهایت خوشحالم، یکیشون حالا توی تک تک ثانیه های زندگیم هست و خواهرانه هر جا که لازم بود حمایتم کرده ♡
ولی ادما فراموش میشن؛ چهاردهم مهر تولد بیست سالگی قشنگ من بود و چقدر ذوق داشتم ببینم اصلا کسی اینجا منو به یادش هست یا نه و هر دفعه با هیجان صفحه انجمن رو باز میکردم میدیدم که به قول شهریار " کس نیست در این گوشه فراموش تر از من "
به جز پرسان عزیز و مهربون ♡
با این حال من اینجا بعضی گوشه های قشنگ و دوست داشتنی زندگیم رو ثبت کردم و چقدر از این بابت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.