- ارسالیها
- 486
- پسندها
- 2,777
- امتیازها
- 14,573
- مدالها
- 14
پست سوم:
نگاهم به سوی پیرزن کنارش کشیده میشود.
بیصدا اشک میریخت (میریزد) و من تنها به لبخندی از روی قدردانی اکتفا میکنم.
زن چادرپوش مرا به سوی ماشین پلیس هدایت میکند و من قدمهای سستم را به سوی ماشین سفید و سبز پلیس(،) نامنظم و آشفته ورمیدارم.
فکر میکنم، بیش از پیش و بیشتر از قبل!
چه کرده بودم (چه کردهام) با خود که حال این چنین به تنگنا رسیده (رسیدهام) و رهایی نمییابم؟!
قتل، من قاتل چه هستم؟ من چه کسی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.