متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان بازی بی‌انتها | nasi_84/ توشط شورای نقد

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 265
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,055
پسندها
55,663
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"بازی بی‌انتها" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : GHAZAL NAROUEI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] nasi_ag

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • #2
#پست_1
صدای داد زن‌عمو تو عمارت پیچید. منی که طبقه(برای حوانش بهتر "ی" بذارید) دوم بودم داشتم کر می‌شدم چه برسه به اون طبقه پایینی‌ها.(!)
گلناز: آیدا، آیدا کجایی دختره(ی) سر به هوا؟!
با صدای بلندی گفتم:
- اومدم زن عمو.
باز هم بهناز شروع کرد به چرت و پرت گفتن:(می‌تونبد توصیفات قشنگ‌تری رو به کار بگیری. مثلا بگید؛ باز هم بهناز درحالی که یه ‌پاش رو روی اون‌یکی انداخته بود و با موهای روغنیش بازی می‌کرد، شروع به چرت و پرت گفتن کرد:
- به فرما مامان خانم میگم این دختره لیاقت نداری!(جمله کمی نامفهومه)
زن‌عمو مثل همیشه نیشخندی زد و بعد گفت:
- بهناز!
رو به روشون وایستاده بودم.
- جانم زن عمو؟
(بهتر نیست این بین از ظواهر و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] nasi_ag

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • #3
#پست_2
صبح از خواب بیدار شدم(؛) قرار بود ساعت چهار صبح برسه( چه کسی؟) پس الان اینجاست لباس‌هایی که بیرون گذاشته بودم و پوشیدم، یه آرایش مختصری کردم به خودم توی آینه نگاه کردم.
اوم، قشنگ شده بودم(!) لباس سبزم تو تنم قشنگ جلوه می‌کرد.(کاش اون لباس سبزرنگ رو، یا چهره‌ی کاراکتر رو توصیف کنید. مثلا؛ لباس سبز یشمی‌رنگم، به اندام نحیفم بسیار می‌اومد و پوست سفیدم رو کمی تیره‌تر نشون می‌داد.)
رفتم تو(داخل رفتم) (؛) همه سر میز غذا خوری(غذاخوری فاصله نمی‌خواد) بودند سلام کردم که همه به سمتم برگشتند
بهناز(چشم غره‌ای برام رفت و لبخند مصنوعی زد که ردیف دندون‌های نامتقارن/براق/شیری‌رنگش نمایان شد)با کنایه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] nasi_ag

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • #4
#پست3
نگاهش کردم(،) یه حالت غم و عصبانیت تو چشم‌هاش بود. وقتی چشمم به نگاه‌های ترسیده(ی) بقیه افتاد ناخودآگاه منم ترسیدم و با صدای لرزونی گفتم:
- ویژه... یعنی... ی... میرم... سر... اغ... کارام.
یه تا(تای) ابروش رو داد بالا و از رو صندلیچوبی/روکش‌دار/نرم و راحتی بلند شد(.) دقیق تو یک قدمیم وایستاد و دم گوشم گفت:
- کار!؟ پس اینا اینجا چه غلطی می‌کنند؟
منظورش ملوک، سیما، پریسا بود.
تا اومدم حرف بزنم سیما گفت:(می‌تونید لحن سیما رو توصیف کنید هوم؟ این‌جوری مخاطب بیشتر باهاش خو می‌گیره)
- آقا به خدا خانم ( زن عمو ) گفتند ایشون کارای نظافتی خونه رو انجام میدن.
بدون اینکه ازم فاصله‌ای بگیره به سمت زن‌عمو اینا برگشت. به نیم‌رخش نگاه کردم، نمی‌دونم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] nasi_ag

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • #5
#پست_4
***
( آیدا )
رفتم تو اتاق جدیدم، اخیش از اون اتاق نم‌دار که کلی سوسک و هزار جک‌وجونور توش بود خلاص شدم و از همه بهتر اینه که دیگه نیاز نیست کار کنم، اگه می‌دونستم قراره بعداز(بعد از) برگشتن بهراد این همه خوشبخت بشم که شب و روز دعا می‌کردم برگرده. به‌به، عجب اتاق بزرگ و دلبازی، وایی تراس داره! من عاشق تراسم، رفتم رو تراس به‌به، باغ انگار زیر پاته.(خب این‌جا می‌شد توصیفات بهتری از فضای اتق و یا تراس اون داشته باشیم. مثلا از رنگ دیوارها بگید، پرده‌ها، پنجره‌ها و... . فقط، لطفاً حواستون باشه که این توصیفات مسلس‌وار نباشن)
یهو فکرم رفت سمت مکالمه‌ای که باهاش داشتم یعنی چیو قراره بهم بگه اوف می‌مرد الان بگه!؟
ساعت نه شب بود و من تازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] nasi_ag

fatemeh^_^

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,777
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
  • #6
پارت چهار

( آیدا )
رفتم تو اتاق جدیدم، اخیش از اون اتاق نم‌دار که کلی سوسک و هزار جک‌وجونور توش(داخلش) بود خلاص شدم و از همه بهتر اینه که دیگه نیاز نیست کار کنم، اگه می‌دونستم قراره بعداز(بعد از) برگشتن بهراد این همه خوشبخت بشم که شب و روز دعا می‌کردم برگرده.(!)
یهو فکرم رفت سمت مکالمه‌ای که باهاش داشتم یعنی چیو(چی ‌رو)قراره بهم بگه اوف می‌مرد الان بگه!؟(؟!)
ساعت نه شب بود و من تازه کار اتاقم تموم شده بود(.) از بهراد اجازه گرفته بودم که بذاره اتاقمو[COLOR=rgb(184...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : fatemeh^_^

Sara_D

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,319
پسندها
16,620
امتیازها
39,073
مدال‌ها
24
  • مدیر
  • #7
توجه: حرف‌های درون پرانتز، حرف‌های منتقد است.
۸#
***
بهراد
ساعت دو بود که مامان اینا اومدن. فکر کنم دو و ربع بود که ملوک واسه ناهار صدامون کرد. (زیاد قشنگ نیست که دقیقه و ساعت‌ها رو این مدلی بگی. می‌تونی بگی ساعت دو بود که مامان اینا اومدن، و یک ربع بعدش ملوک صدامون زد برای ناهار. یا اصلاً زما‌ن‌ها رو نگی.) سر سفره ( سر سفره یا سر میز؟) رو به مامان گفتم:
- بهناز کو؟!
- مادر با دوستاش. ( کلمه‌ی "مادر" این‌جا زیاد قشنگ نیست. مثلاً می‌تونی بگی "با دوست‌هاش رفته بیرون" یا "با دوست‌هاشه.")
- ساعت هفت گفتی بهش خونه باشه؟
- آره مادر گفتم قانون تو این که زن جماعت ساعت هفت باید خونه باشن! ( کلیشه‌ایه. لازم نیست دیالوگ انقدر اطلاعات بده. همون جایی که بهراد پرسید "بهش گفتی ساعت هفت خونه باشه" به ما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara_D

nasi_ag

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
942
پسندها
18,479
امتیازها
41,073
مدال‌ها
25
  • #8
سلام ببخشید از این به بعد تو جدیدا باهامین؟! الان با نفیسه جان صحبت کردم بهم گفتن یکتا جان و فاطمه جان منتقد همراهمن
 
امضا : nasi_ag
عقب
بالا