نقد همراه نقد همراه رمان شبانه روزی تالاب خون | ella/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 530
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,173
پسندها
55,545
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
20
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"شبانه روزی تالاب خون" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] Lili.Da

Matt~

کاربرقابل احترام + مدیر بازنشسته بعدمیانه
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
17/6/20
ارسالی‌ها
1,631
پسندها
29,218
امتیازها
64,873
مدال‌ها
35
سطح
35
 
  • #2
#پارت-1
کامیلا
ماشین جلوی مدرسه ایستاد؛ ادوارد، در مدرسه را باز کرد،و (یا و باید بیاد یا ویرگول)ماشین وارد مدرسه شد. در مدرسه مشکی رنگ بود؛ نقطه ویرگول در این بخش اشتباه است و باید بجای آن از (.) و یا(و) استفاده شود چون جمله هنوز ادامه داره. حیاط آن خیلی بزرگ بود‌. هنگامی که ماشین گوشه‌ی حیاط ایستاد؛، استفاده از نقطه ویرگول نیاز نیست و بهتره از (و) یا (،) استفاده بشه در ماشین را باز کردم. بنجامین پیاده شد و در صندوق را باز کرد. از در سمت راست ماشین، کایتانا پیاده شد؛ استفاده از (و) بهتره به سمت من آمد(،) و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Matt~

Matt~

کاربرقابل احترام + مدیر بازنشسته بعدمیانه
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
17/6/20
ارسالی‌ها
1,631
پسندها
29,218
امتیازها
64,873
مدال‌ها
35
سطح
35
 
  • #3
#پارت_2
کایتانا
وقتی کامیلا رفت به کاترینا نگاه کردم و با قیافه درهم رفته گفتم:
- هنوز نتونستم به کامیلا بگم که اونا مردند.
کاترینا دست به سینه نگاهم کرد و گفت:
- تا کی می‌خوای این رو ازش پنهان کنی؟
با کفشم با خاک بازی خاک را در هم کردم و گفتم:
_نمی‌دونم، هیچی نمی‌دونم ولی شاید خود کامیلا تا الان فهمیده باشه.
کاترینا با دلسوزیی که در چشمان طوسی‌اش هویدا بود نگاهم کرد و گفت:
- من درکت می‌کنم کایتانا (،) ولی فکر کنم الان دیگه‌ کامیلا به سنی رسیده باشه که بتونه حقیقت را هضم کنه.بجای نقطه (و) بگذارید باید بدونه پدر مادرتون دیگه بر نمی‌گردن.
آب‌ دهنم را قورت دادم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Matt~

Matt~

کاربرقابل احترام + مدیر بازنشسته بعدمیانه
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
17/6/20
ارسالی‌ها
1,631
پسندها
29,218
امتیازها
64,873
مدال‌ها
35
سطح
35
 
  • #4
#پارت_3
در اتاق ناگهان باز شد و پسری قد ‌بلند با چشمانی به رنگ تیره (تیره رنگ) بهتر است وارد شد و سکوت عمیقی اتاق را فرا گرفت و نگاه همه آن پسر را نشانه رفت. نگاهی یخ نگاهی سرد و بی روح به همه کرد و به سمت تختی که آخر اتاق کنار‌ کمد چوبی قهوه‌ای رنگ قرار داشت رفت.
رزیتا به سمت والریا آمد و نشست و(،) بعد به بازوی والریا ضربه‌ی آرامی زد و با صدای جیغ مانندی گفت:
- لعنتی. چقدر جذابه.
اول اهمیت ندادم ولی وقتی صدای والریا را شنیدم که در تایید حرف رزی گفت:
- موافقم.
عصبی برگشتم به آنتونی نگاه کردم و تونی(مخفف آنتونی) با چشمانی که خشم از آن زبانه می‌کشید نگاهم را پاسخ داد.
اندکی بعد صدای محکم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Matt~

Matt~

کاربرقابل احترام + مدیر بازنشسته بعدمیانه
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
17/6/20
ارسالی‌ها
1,631
پسندها
29,218
امتیازها
64,873
مدال‌ها
35
سطح
35
 
  • #5
#پارت_4
کامیلا
در اتاق خواب بودیم، یک تخت دو طبقه کنار در اتاق و یکی کنار همین در آخر اتاق بود و یک تخت یک نفره هم روبروی ما چسبیده به دیوار بود. من در طبقه پایین تخت می‌خوابیدم، السا در تخت بالایی می‌خوابید. روی میز وسط اتاق من و السا نشسته بودیم، (و) السا عروسک بافتنی در دستش بود که همیشه همراهش بود. هر دوی ما لباس فرم مدرسه را پوشیده بودیم ولی مو‌های من هنوز بهم ریخته بود که در اتاق باز شد و من کایتانا را دیدم و کایتانا فرشته نجاتم وارد شد و انگار به صورتم رنگ شادی ریختند. با شوق گفتم:
-کایتانا!
کایتانا با لبخند به سمت ما آمد و کنار میز ما نشست تا هم قد ما باشد و گفت:
-‌کوچولو‌های من خوبند خوب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Matt~

night

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/9/19
ارسالی‌ها
41
پسندها
553
امتیازها
2,603
مدال‌ها
5
سطح
6
 
  • #6
بسم تعالی
نقد همراه رمان شبانه روزی تالاب خون(پارت پنجم)

خیلی سریع خودمان را به کلاس رساندیم، بچه‌ها دم در وایساده بودند و معلم‌ها سعی می‌کردند جمعیت را دور کنند.(مکان و ظواهر را توصیف کنید. مانند: خیلی سریع خودمان را به کلاس انتهای راهرو رساندیم. بچه‌ها جلوی درب سفید رنگ، ایستاده بودند و معلم‌ها سعی می‌کردند به هر طریقی جمعیت را دور کنند.) با زور از میان جمعیت رد شدیم و داخل کلاس را نگاه کردیم،(جمله به اتمام رسیده است؛ پس باید نقطه بگذارید.) ماریا را دیدیم که از دستش خون رفته بود و چشمان باز دنیا را ترک کرده بود‌.(در متن از کلمات عامیانه استفاده کردید و در بعضی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : night

night

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/9/19
ارسالی‌ها
41
پسندها
553
امتیازها
2,603
مدال‌ها
5
سطح
6
 
  • #7
(پارت ششم)
کامیلا(برای تعوسض زاویه‌ی دید باید ابتدا{***}بگذارید و بعد نام شخصیت را بنویسید.)
معلم فلسفه کلاس بالایی‌ها ما را توی(جمله‌ی خود را به‌طور کامل یا ادبی بنویسید یا عامیانه. توی= در) سالن مطالعه جمع کرده بود و سعی داشت با گفتن داستان ما را سرگرم کند. ناگهان آندرو که کنار کارلو نشسته بود یواشکی بلند شد و به سمت السا رفت و گفت:(توصیف مکان و توصیف حالات. مانند: ناگهان آندرو که کنار کارلو در سمت چپ سالن نشسته بود، آرام بلند شد و پاورچین پاورچین به سمت السا که در گوشه‌ی دیگر سالن نشسته بود رفت و گفت:)
- السا جات رو بده به من.
السا همان طور[COLOR=rgb(98, 255...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : night
عقب
بالا