یکی از اولین خاطره های اومدنم اینجا این بود که وقتی استیکرای اینجا رو دیده بودم خیلی ذوق مرگ شدم بحدی که میرفم پروفایل خودم دونه دونه انتخابشون میکردم ببینم اینا چجوری تکون میخورن
اولین خاطرم خواستگاری یه دختری که الان دوستم شده ازم بود .
خب ما با هم ازدواج کردیم بعد طلاق گرفتیم و بعد دوباره با هم ازدواج کردیم و از امروز هم دیگه زن و شوهر نیستیم بلکه دوستیم
والا من رفته بودم صفحش ازش سوال بپرسم بعد هی حرف زدیم اینم یهو اومد خواستگاریم ->-
مال من اولین خاطره ام این بود که یکی ایدیش && بود اگه اشتباه نکنم بعد یادمه یه روز بقیه توی چت باکس صداش زدن گلی، گندم یه چیزی توی این مایه ها اسم دختر بود. بعد من فکر کردم دختره، فرداش توی چت باکس گفتم سلام بانو، بعد هیچی دیگه تهش علی ۲۷ ساله از نمی دونم کجا در اومد
باور کن ... تو چت باکس بودم بعد دیدم چه استیکرای باحالی میزارن گشتم دنبالشون پیداشون کردم... خوب یادمه یک دقیقه هنگ کرده داشتم نگا میکرم فقط
انقدر اون لحظه ذوق کردم که اصلا اون اشتباهی ارسال کردن رمانم رو یادم رفت
خیلی باحال بود میدیدم دارن تکون میخون ... مخصوصا این
همون لحظه ای که اومدم انجمن دوست صمیمی ام که اینجا هم عضو بود ،آنلاین بود تو پروفیل داشتیم حرف می زدیم که یهو من یه سوتی دادم گفتم یه دقیقه برم یه جایی
نمی دونستم همه هم می بینن من فقط به اون گفتم بعد همه دیدن و با حجمی از انتقاد ها و نظرها روبه و شدم
تازه فهمیدم چی کار کردم