متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار اولین خاطره‌اتون از انجمن

  • نویسنده موضوع SARA_HEYDARYAN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 50
  • بازدیدها 1,457
  • کاربران تگ شده هیچ

bahareh.s

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,633
پسندها
20,861
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
  • مدیر
  • #11
یکی باهام گفت و گو زد، گفت ایراداتو بگو بهم؛ منم مونده بودم ک چی به چیه گفتم چی شده
گفت خودت گفتی که ایراد داری:/
بعد باهم رفیق شدیم:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : bahareh.s

bahareh.s

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,633
پسندها
20,861
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
  • مدیر
  • #12
یه بار رمان ضد پسر MOBI.GHR Fesqeli°m3 رو خونده بودم، به بهانه ی ایراداش گفت و گو زدیم رفیق شدیم:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
هرچند الان رمانش رها شده هاست ما هم ریشامون سفید شده از بس منتظریم:sisi3::hmmsmiley02:
 
امضا : bahareh.s

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,255
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • #13
توی چت‌باکس، Aby_ZM Aby_∆꧂ باهاش حرفیدم بعد گفتگو زدیم توی سهذساعت هفتاد صفحه حرف زدیم!
 
امضا : | TEAR |

.Asal.r

کاربر انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
380
پسندها
14,590
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • #14
اولین سایتی بود که عضو شدم .با دیدن ایموجی ها کلی ڌوق کردم :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
روزای اول چقد صفا داشت..
 
امضا : .Asal.r

SARA_HEYDARYAN

کاربر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
465
پسندها
27,752
امتیازها
44,673
مدال‌ها
19
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #15
خب نوبته خودمه.
نیلوفر دوستم همش میگفت بیا تو سایت؛ میگفتم نوچ نمیام؛ تا اینکه رمانم رو نوشتم؛ نیلوفر گفت که بیا حداقل رمانت رو اونجا بزار؛ گفتم نه من میدم به تو و تو خودت بزار تو انجمن. گفت باشه.
خلاصه نیلو رمانم رو گذاشت تو انجمن و فردای اون روز نیلو باهام تماس گرفت و یه عالمه جیغ جیغ کرد( پرده گوشم پاره شد اونروز)
گفتم چته نیلو گوشم رو پاره کردی؟
گفت سارا مهدیه احمدی خلاصه رمانت رو لایک کرده.
منم خیلی خونسرد و بیخیال گفتم: خوش بحالش؛ خو من چیکار کنم؟
گفت: خاک تو سرت! نویسنده برتره ها!
گفتم عجب و تلفن رو قطع کردم.
خلاصه بعدش مهدیه جان به نیلو گفت که خودم باید رمانم رو تو سایت بزارم؛ و اینجوری شد که منم اومدم تو سایت و اصلا نمیتونم یه لحظه از اینجا غافل شم.
 

زهرآگیٖـن

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
410
پسندها
28,730
امتیازها
50,373
مدال‌ها
18
  • #16
اولین خاطرم خواستگاری یه دختری که الان دوستم شده ازم بود .
خب ما با هم ازدواج کردیم بعد طلاق گرفتیم و بعد دوباره با هم ازدواج کردیم و از امروز هم دیگه زن و شوهر نیستیم بلکه دوستیم
والا من رفته بودم صفحش ازش سوال بپرسم بعد هی حرف زدیم اینم یهو اومد خواستگاریم
زهرآگیٖـن ->-
وووییی زن قشنگم میخواست یکم به حرفم گوش میکردی که من هی نرم خواستگاری دختر اقدس والا!:pri: :228: :smoke:
 

- HaDiS.Hs -

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
10,783
امتیازها
30,873
مدال‌ها
15
  • #17

ChakavaK

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
925
پسندها
12,189
امتیازها
35,373
مدال‌ها
19
  • #18
اولین بار تو انجمن فقط داشتم ذوق مرگ‌ می‌شدم.
با ریرا موافقم استیکراش خیلی وسوسه کننده‌ان
 

MARUL

کاربر فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
511
پسندها
1,697
امتیازها
11,873
مدال‌ها
11
سن
16
  • #19
اولین خاطره‌اتون از انجمن چی بود؟ تعریف کنید و اگه شخص خاصی این خاطره رو براتون ساخته، تگش کنید.
اسمش زهراست شاید اولین نفری بود که داخل سایت باهاش شوخی کردم
 
امضا : MARUL

Yalda.bano

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
124
پسندها
4,465
امتیازها
16,913
مدال‌ها
10
سن
18
  • #20
اومدم اینجاویه داداش ویه ابجی پیداکردم
 
امضا : Yalda.bano

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا