متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقدهمراه رمان بی دار| aisa.kh/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 215
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"من متظاهر نیستم" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #2
بسمه تعالی
نقد همراه رمان «من متظاهر نیستم»
منتقد S SHIVA PANAH
نویسنده NERISSA aisa.kh
امیدوارم این نقد در راستای پیشرفت اثر شما قائل شود!
پارت #4 اول
مثل همیشه از آموزشگاه خارج شدم. با بی‌قیدی و لبخندی به ل**ب راهم رو به سمت جدول کنار خیابون ‌کشوندم و شروع به راه رفتن ‌کردم. چند دقیقه‌ای که ‌گذشت، آسمون ‌غرید و قطره‌قطره‌های بارون رو مهمون زمین ‌کرد. [ در ابتدا باید ذکر کنم که پردازش شما در باب آغازی که حد متعالش بسیار نقش مهمی در جذب مخاطب دارد، می‌تواند بهتر انجام شود. شما نویسنده‌ی عزیز کمی از این قسمت به طور سرسری عبور کردید در حالی که می‌شود با تشریح توصیفات این بخش را به حد خوبی برسانید. برای مثال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #3
اون‌قدر نه آخر را بلند گفت که گوشی رو از گوشم[ کلمه‌ی نه را باید در پرانتز گذاشت و از متن جدا کرد. «نه»] برای جلوگیری از کَر شدن دور کردم.
- دِ آخه من به تو چی بگم که هم خدا رو خوش بیاد هم من حرصم خالی بشه؟! الان می‌خوای چیکار کنی، ها؟ فردا باید کارها رو تحویل بدیم.
ناراحتی و اضطراب هم به عصبانی بودنش اضافه شد.
- نمی‌دونم. بذار ببینم باید چه خاکی تو سرم بریزم!
- رُس! پاشو پاشو یه غلطی کن فردا حداقل بهت یه دویی بده، کمکی هم بود بگو.
- باشه، کاری نداری؟
- نه، مرخصی!
با خداحافظی گوشی رو قطع کردم و به سمت بوم نصفه‌نیمه کار شده‌م رفتم.[ بهتر است در این قسمت محل بوم هم ذکر کرد. برای مثال کنج اتاق، نبش تخت، کنار پنجره/.../ در این صورت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah
عقب
بالا