شعرکده Poetry

[☆ADLER]

جز روی تو من با صنمی غیر نسازم
زین اتش دل یکسره در سوز و گدازم


زان قوت عشق تو مگر بار خدایا
پاکیزه شود طینت هر روز نمازم...

# رشیدصیدمرادی

 

[☆ADLER]

یار با ما بی وفایی می کند

بی گناه از من جدایی می کند

شمع جانم را بکشت آن بی وفا

جای دیگر روشنایی می کند

#سعدی

 

[☆ADLER]

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید

از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید

گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
هر جا که نام حافظ در انجمن برآید

#حافظ
‌

 

[☆ADLER]

‌
دل پیش تو و دیده به جای دگرستم

تا خصم نداند که تو را می‌نگرستم

آن عهد که گفتی نکنم مهر فراموش

بشکستی و من بر سر پیمان درستم

#سعدی

 

[☆ADLER]

عشق چون در سینه‌ام بیدار شد؛

از طلب، پا تا سَرم ایثار شد...

#فروغ

 

[☆ADLER]

مدتی هَست

که حیرانم و

تدبیری نیست...

 

[☆ADLER]

گفت که با بال و پری
من پر و بالت ندهم

در هوس بال و پرش
بی‌پر و پرکنده شدم

#مولانا

 

[☆ADLER]

ای در رخِ تو زلزله ی روزِ قیامت

در جَنّتِ حُسنِ تو غمِ نار که دارد؟

#مولانا

 

[☆ADLER]

چو لب به خنده گشاید،گشاده گردد دل...!

#مولانا

 

[☆ADLER]

گفتی اَم
درد تو عشق است،
دوا نتوان کرد

دردم از توست،
دَوا از تو؛
چرا نتوان کرد؟

#هاتف_اصفهانی