نقد همراه نقد همراه رمان بی‌جواب نمی‌مانی |*TaKi*/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 240
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

مدیر بازنشسته نقد + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/7/20
ارسالی‌ها
601
پسندها
15,433
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"بی‌جواب نمی‌مانی" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

Ghazal.Ghaeli

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/3/20
ارسالی‌ها
43
پسندها
206
امتیازها
1,003
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • #2
بیست و چهارم مهرماه بود و رزیتا تازه داشت از بیمارستان به خانه برمی‌گشت.
( افزایش جذابیت با جمله‌بندی متفاوت و همراهی آرایه‌ها: مهر‌ماه بیست و چهارمین روز را اسیر خود کرده بود یا بیست و چهارمین باری بود که خورسید ماه را به جانشینی از خود وامی‌داشت و این مهر‌ماه بود که به نظاره نشسته بود یا... . همچنین کلماتی همچون تازه و استفاده‌ی آن در مونولوگ ادبی جلوه‌ی زیبایی را در بر نخواهد داشت.)
امروز واقعا زیاد کار داشت و از خستگی نمی‌دانست چه کار کند. ( امروز کار زیادی انجام داده بود. برای بیان به شیوه‌ی زیباتر: امروز کار‌های بسیاری بر دوشش متحمل شده بود و خستگی نایی در تنش به‌جا نگذاشته بود.) باخود فکر کرد که وقتی آن کودک را در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazal.Ghaeli

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/3/20
ارسالی‌ها
43
پسندها
206
امتیازها
1,003
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • #3
همه‌جا روشن شد و همه یک‌صدا گفتند:
- تولدت مبارک!
آهنگ تولد پخش شد، مسخره بازی‌های جوان‌های جمع‌هم شروع شد. رزیتا خنده‌ای کرد و گفت:
- کم بود از ترس سکته کنم!
نازیلا (،) خواهر شانزده ساله ( ساله‌ی ) رزیتا گفت:
- حالا که سکته نکردی! پاشو بریم اتاقت تا لباس‌هایی که برات آماده کردم رو بپوشی.
رزیتا لبخندی به خواهرش زد و به اتاقش رفتند ( توصیف احساسات و مکان ضعیفه، جمله‌بندی نیازمند ترکیبات زیباتری است: ل**ب‌هایی که به سبب لبخند کشیده شده بودند و گونه‌هایی که برجستگی‌شان اینک چشم را نوازش می‌کرد شاید زیبا‌ترین سپاسی بود که رزیتا می‌توانست به چشمان خواهرش پیشکش کند.) ؛ نازیلا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazal.Ghaeli

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/3/20
ارسالی‌ها
43
پسندها
206
امتیازها
1,003
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • #4
دایی کوچکش که ته‌تغاری فامیل بود، رو به آقا سعید گفت:
- می‌بینی پسر عمو؟ دخترت اصلاً داییش رو حساب نمی‌کنه!
رزیتا با چشمانی درشت شده به سمت دایی کوچکش برگشت و با تعجب گفت:
- اِه اِه! دایی رضا! من و تو تا یه ساعت پیش تو بیمارستان باهم نبودیم؟!
همه زدند زیر خنده و رضا با تخسی گفت:
- خب اینجا این همه آدم هست، وقتی این طوری می‌کنی احساس می‌کنم دوستم نداری!
ماهان رو به رضا گفت:
- پسر عمو! نفس من رو اذیت نکن.
رضا با نیشخندی گفت:
- هوی! پسرعمو اگه اون نفس تو، این رو بدون عشق منه‌ ها!
جماعت آنقدر خندیده بودند که دل‌هایشان درد گرفته بود. رزیتا با دقت همه را نگاه کرد و گفت:
- خب به عمه سمانه سلام کردم، عمو ماهان و دایی رضا هم اوکی، یاشار هم اوکی، ... .
و دونه به دونه فامیل‌هارا گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

nasi_ag

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
6/10/20
ارسالی‌ها
943
پسندها
18,497
امتیازها
41,073
مدال‌ها
25
سطح
24
 
  • #5
سلام خیلی ممنون از زحماتتون.
ببخشید الان من باید به‌جای گفت چی بنویسیم؟! خیلی سعی کرد گفت رو کم بیارم اما نشد.
یکی هم بود! به جای بود چی بنویسیم؟!
 
امضا : nasi_ag

Ghazal.Ghaeli

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/3/20
ارسالی‌ها
43
پسندها
206
امتیازها
1,003
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • #6
سلام عزیزم برای کمتر استفاده کردن از فعل بود جمله‌بندیت رو تغییر بده:
پدر یاشار، ماهان عموی کوچک رزیتا و فرزند آخر خانواده‌ی شمس بود؛ عمویی که شغل خلبانی از وجود متدوالش در جمع‌های خانوادگی ممانعت می‌کرد و در آخر، رزیتایی که وصف وابستگیش به ماهان در ذهن نمی‌گنجید.)
این در حد مثال بود برای تغییر چیدمان و ترکیباتت... .
 
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] nasi_ag

Ghazal.Ghaeli

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/3/20
ارسالی‌ها
43
پسندها
206
امتیازها
1,003
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • #7
سلام خیلی ممنون از زحماتتون.
ببخشید الان من باید به‌جای گفت چی بنویسیم؟! خیلی سعی کرد گفت رو کم بیارم اما نشد.
یکی هم بود! به جای بود چی بنویسیم؟!
نجوا کرد، لب زد، لب به سخن باز کرد،توضیح داد و... .
بستگی به بستر داره چگونگی گزینششون برای جمله؛ البته خیلی از جاها نیاز نیست فعل‌هایی مثل گفت و ... بیاد و فقظ کافی حالت رو کامل توصیف کنی و در ادامش دیالوگتا بیاری.
 
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] nasi_ag

موضوعات مشابه

عقب
بالا