نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دنباله دار لباس

  • نویسنده موضوع MARUL
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 581
  • کاربران تگ شده هیچ

Khatereh=)

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
226
پسندها
5,285
امتیازها
22,273
مدال‌ها
13
  • #11
لباس خیس زیربارون موندم خو دیه ابکشیده شدم
 

Ava85

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
20
پسندها
1,075
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • #12
هیچی من هیچوقت تیپ بدی جلو خانوادم نزدم
 

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
5,116
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • #13
رفتیم گل بازی کردیم همه جام سر تا پا گلی بود/: لباسامم نو/: پارسال بود ولی انگار بچه دوساله بودم/:
 
امضا : پناه سازگار

RiRa-M

گوینده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,387
پسندها
18,161
امتیازها
48,373
مدال‌ها
27
  • #14
لباس فوق گشاد سرمه ای که روش یه تاپ پوشیده بودم :/

اصن درک نمیکنم چرا همچین کردم :/
 
امضا : RiRa-M

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,497
پسندها
65,241
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • #15
تیشرت گشاد توسی
با شلوار قهوه‌ای گل دار گشااااد
 
امضا : Mahsa_rad

MARUL

کاربر فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
511
پسندها
1,698
امتیازها
11,873
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #16
حالا که حرف از گشاد شد یادم میاد یه بار از این شلوار گشادای دمپا کشی پام بود که سبز گل گلی بود و یه سارافان بنفش جذب با زیر سارافی بنفش
تیپم مثل این هندیا بود :))
 
امضا : MARUL

Mers~

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
34,859
امتیازها
66,873
مدال‌ها
37
  • مدیر
  • #17
یه شلوار گل‌گلی نمی‌دونم چه رنگی «که از مادربزرگم رسید به مامان و خالم، اانقد شسته شده رنگش معلوم نیس» با یه تیشرت گشــاد قلب قلبی واسه خاله چـاقم:/
کل خاندان و دروهمسایه زیارتم کردن:/
البته ماجرا داره این لباس پوشیدن من
 
امضا : Mers~

RaHa~ʷᵗ

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
496
پسندها
15,370
امتیازها
36,273
مدال‌ها
17
  • #18
فکر می‌کنم هیچی
 
امضا : RaHa~ʷᵗ

SARA_HEYDARYAN

کاربر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
463
پسندها
27,762
امتیازها
44,673
مدال‌ها
19
  • #19
بدترین تیپی که خانواده از تو دیده چی بوده
همین امسال؛ رفته بودیم کردستان خونه‌ی مامان بزرگم بعد از اونجا رفتیم باغ‌مون و قایم باشک بازی کردیم؛ چون باغ نوک قله بود، فقط یه قسمتی از باغ برق داشت و بقیه‌ی جاها نداشت.
خلاصه من چون لاغرم و ماهیچه‌ دارم، خیلی تند و فرز بودم؛ بخاطر همین اصلا چشم‌نذاشتم همش قایم‌ میشدم.
ما بین این قایم شدن نزدیک بود پیدام کنن که اومدم تغییر مکان بدم و چون تاریک بود، هیچی رو نمی‌دیدم؛ یهو حس کردم پام خیس شد؛ خم شدم و یه دست به کفشم کشیدم و انگشتم رو به بینیم نزدیک کردم که ببینم چیه؟
چه دیدم گِله و پای راست من تا پایین زانوم گلی شده بود!
هعی بعد به هر هزار بدبختی بود خواستم درش بیارم که کفشم از پام در اومد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,101
پسندها
25,188
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • #20
دامن گلگلی مادربزرگمو پوشیدم
 
  • Haha
واکنش‌ها[ی پسندها] W-XixI

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 2, کاربر: 0, مهمان: 2)

عقب
بالا