بی شک شخصیت های اول رقیب عشقی دارن
پسره جذابه شصت تا دختر بیکار هم چسبیدن بهش
و اینی که میگم خیلی برام جالبه
صبح از پله ها لیز میخوره پایین
(امتحان کردم واقعاً نمیشه :/ مگه اینکه روغن بزنی که با کله میای پایین حالا کاری ندارم)
سپس میره تو اشپزخونه مادرش رو با کف گیر میبینه میترسونه اونم میزنه تو کلش :/ کدوم مادری هر روز صبح با کف گیر تو اشپزخونه هست؟ اصلاً چیکار میکنه؟