متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان فرنوه |غزل نارویی/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 215
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"فرنوه" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • #2
به نام خدا
نقد همراه رمان فرنوه | توسط شورای نقد
منتقد: Niyosha22
نویسنده: GHAZAL NAROUEI Ghazal Naroee
#4
حمیدآقا در میان کوچه تنگ که هر از گاه چند موتور سوار کله‌پوک با سرعت رد می‌شدند و مشت‌مشت گرد و خاک بر سر و صورت درب خانه‌ها می‌کوبیدند، ایستاده بود. فاصله چندانی نداشتند. بعد از این‌که دید انگار سینا قصد ندارد مکالمه‌اش را پایان بخشد، بالاخره تکیه از دیوار گرفت. هلک و هلک با کفش‌های ورنی عهد بوقی‌اش که صدای نعل اسب می‌داد راهی شد.[فضا به خوبی پردازش شده و نویسنده‌ی عزیز کوچه‌ی گرم و خاکی و محله‌ را به خوبی ترسیم کرده‌اند،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • #3
#5
زبان خیسش را در دهان چرخی داد و یک تکه نان کوچک که از املت مشتی صبح درون دندان‌های کرم خورده و زردش جا خوش کرده بود را قورت داد.
- چرا آمپر می‌چسبونی حالا؟ این‌همه اثاث سانتال‌مانتال شده رو که نمی‌تونی تو اون آلونک جا کنی!
آن پسر هیچ از این آدم‌ها خوشش نمی‌آمد! به نظر او آن‌ها یک مشت فقیر بی‌چاره بودند که یکسره چشمشان به دنبال مال مردم بود. چطور می‌توانست در کنار آن‌ها و در این محله تنگ و تاریک زندگی کند؟ منظره کوچه با آن خانه‌های یک طبقه و درب‌های رنگ و رو رفته که فرقی با لانه مرغ نداشتند، برای او غیرقابل تحمل بود؛ اما چاره‌ای وجود نداشت!
سینا ترجیح داد با آن مردک آرنولد فشرده و آشغال‌پوش هم‌کلام نشود؛ بنابراین چینی به بینی‌قوس‌دارش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • #4
***
#6
او و سارایی که به قول پدرش نی‌قلیان بودند، همیشه بعداز(بعد از) مسافرت چند کیلو بر وزنشان اضافه می‌شد. لقمه‌های گاه و بی‌گاهی که مامان درست می‌کرد و رستورن‌های(رستوران) بین راهی کم چیزی نبودند! با احساس ویزویزی کنار گوشش از روی زمین بلند شد و زنبور کوچک را کنار زد. کارتون ظروف را به داخل خانه برد.
آشپزخانه با یک اپن کوچک از هال جدا می‌شد و دیوار بین آشپزخانه و تنها اتاق آن‌جا، همان ستون بود. فعلا هیچ‌چیزی را غیر از یخچال و چند دست قاشق و ماهیتابه سر جایش نگذاشته بودند. آن یخچال را هم صدقه سر حمیدآقا آشغال‌پوش داشتند؛ البته بعد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22
عقب
بالا