متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه‌ رمان حکم‌ران | MaHdOkHt~/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 221
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"حکم‌ران" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,761
پسندها
34,322
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #2
نقد همراه رمان حکم ران
پست: #3

***
پاکت حاوی شکلات‌های فندقی(قلبی؟ مربعی؟ گرد)+(شیری؟ با شهدِ میوه؟)را از آقای مقیمی سوپری محل‌، گرفت و پولش را با لبخند روی پیشخوان مغازه گذاشت. آقای مقیمی تعارفی کرد و سپس پول را برداشت؛ ماهور تشکر زیر لبی در جوابش گفت و از سوپری آقای مقیمی خارج شد.
(مشکل شما در تمام طول روند رمان توصیف نکردن موقعیتی که کارکتر در آن هست)
+ چیدمان مغازه‌ی آقای مقیمی رو توصیف کنید.
شلوغ است؟ مرتب است؟
آقای مقیمی چطور چهره‌ای دارد؟ رنگ موهاش

رنگ چشم، برخوردش. درسته که مقیمی جزو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,761
پسندها
34,322
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #3
نقد همراه رمان حکم ران
پست: #4
منتقد: faezeh_mir
همین که وارد خانه شد، عطر خورشِ فسنجان‌های عزیز جانش زیر بینی‌اش زد و لبخند به لبش آورد.
(آفرین! خوب است ولی می‌تواند بهتر شود. به مثال زیر توجه کنید)
+ وارد حریم گرم خانه شد. بوی رب‌اناری که عزیزجانش در فسنجان ریخته بود. در بینی‌اش لی‌لی بازی می‌کرد و لبخند به روی لبش می‌آورد+

پالتویش را از تن بیرون کشید و روی صندلی میز تلفن( خاک گرفته) گذاشت. دستان یخ‌زده و بی‌حسش را مقابل بخاری گرفت، تا آن بی‌حسی و کرختی از تنش خارج شود.
الهه و...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] S.SALEHI

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,761
پسندها
34,322
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #4
نقد همراه رمان حکم ران
پست: #5
منتقد: faezeh_mir
در را پشت سرش بست و به آن تکیه داد؛ همان‌طور که رد لبخند هنوز هم روی ل**ب‌هایش(کوچک؟ بزرگ؟ کشیده؟ همراه با رنگش) نمایان بود نفس عمیقی کشید و به سمت کمدش(شیشه‌ای؟ چوبی؟ فلزی؟ رنگش؟) رفت. بلوز بافت یقه اسکی‌اش را که بلندی‌اش کمی بالاتر از زانو بود را پوشید و موهای پریشان و بلندش (رنگ مو) را در کلاهی پنهان کرد. گرمش میشد ولی خب... چاره‌ای نداشت. حاج بابایش روی این مسائل حساس بود و این‌طور لباس پوشیدن برای...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] S.SALEHI
عقب
بالا