متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان گمشده‌ی خاکستری | Hormehr.25/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 463
  • کاربران تگ شده هیچ

Reyhaneh.NF

نو ورود
سطح
19
 
ارسالی‌ها
641
پسندها
13,033
امتیازها
31,973
مدال‌ها
14
  • #11
نگاه وحشت‌زده‌ی تیام، قفلِ صورت بهداد بود؛ اما پدر، در بُهت حرف تیدا، قفلِ چشمانِ او. (صدای تیدا برای ادای جملاتش لرزید و لحظه‌ای بعد لرز را بر تن تیام انداخت. چشمانش هراسان بر روی صورت بخواد قفل شد؛ بهداد اما گویا عجیب در خلسه‌ی سکوت فرو رفته بود که پلک بر هم نمی‌نهاد و نگاه مبهوتش تنها بر سر و روی دخترکش، تیدایش می‌چرخید.)
تیدا، چشمانش را تنگ کرد؛ بلکه جوابی برای این‌همه آرامشِ مرد، پیدا کند.
مرتضوی، از آن حالت گنگ خارج شد؛ با تکانی محسوس، سعی در آشفته‌حالی کرد؛ چشمانش را گرد کرد و با لکنت گفت:
(حال مبهوت و بهت‌زده‌ی کارکتر را با توجه به چند سطر قبل بیشتر در قالب جملات گیرا توصیف کنید.)
- چ‍...‍‍‍ی میگی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Reyhaneh.NF
عقب
بالا