داستان کودکانه داستان کوتاه کودکانه جغد دانا

  • نویسنده موضوع Aby_ZM
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 219
  • کاربران تگ شده هیچ

Aby_ZM

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/6/20
ارسالی‌ها
1,893
پسندها
9,199
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
جغد پیری بود که روی درخت بلوطی زندگی میکرد.

جغد هرروز اتفاقاتی که دور و برش می افتاد را تماشا می کرد.

دیروز پسری را دید که به پیرمردی کمک کرد و سبد سنگینش را تا منزلش برد.

امروز دختری را دید که سر مادرش داد میزد.

هرچقدر بیشتر میدید، کمتر حرف میزد.

هرچقدر کمتر حرف میزد، بیشتر میشنید.

میشنید که مردم حرف میزنند و قصه می گویند.

شنید که زنی میگفت، فیلی از روی دیوار پریده است.

شنید که مردی میگفت، هرگز اشتباه نکرده است.

او درباره ی همه ی آدم ها شنیده بود.

بعضی آدم ها بهتر شده بودند.

و بعضی بدتر.

اما جغد هرروز دانا و داناتر شده بود.

آدم ها هم با شنیدن داناتر می شوند.

هر آدمی باید هرآنچه در دنیای اطرافش هست را ببینه و بشنود

چون روزی پیش میاد که بیشتر با دنیای اطرافش ارتباط پیدا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Aby_ZM
عقب
بالا