صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را / که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
ای صبا با لطف و ملایمت به آن غزال رعنا بگو که ما را تو سر به کوه و بیبان داده ای یعنی تو ، ما را فرهاد و مجنون کرده ای .
صبا = پیک شعر است زیرا اغلب شعرا با صبا مکالمه کرده و برای محبوب خود به وسیله صبا پیغام می فرستند . چون که جانان ، عالی جناب است و به مقامش فقط صبا و شمال واصل شوند . غزال = آهو بچه را گویند که شعرا اغلب محبوب ها را به آن تشبیه می کنند . رعنا = گلی را گویند که یک جانبش قرمز رنگ و روی دیگرش زرد رنگ باشد . لطف = نرمی و ملایمت .
شکر فروش که خداوند عمرش را طولانی کند . چرا حال طوطی شکرخا را نمی پرسد ؟ مراد از شکر فروش ، جانان خواجه می باشد و مراد از طوطی شکرخا ، خودِ خواجه است . یعنی جانان که از دهانش شکر می ریزد با طوطیی چون من یعنی شاعر فصیح و بلیغی چون من ، چرا حرف نمی زند و مقید حال من نیست .
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل / که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
ای گل مثل اینکه غرور حُسنت اجازه ندادکه حال این عندلیب شیدا را نمی پرسی . یعنی ای جانان آیا زیبایی و حُسنت مانع شده که به عشاق بیچاره التفات نکرده و احوالی از آنان نمی پرسی .
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر / به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
به محبوب مغرور نصیحت می کند و می فرماید : ای جانان ، عشاقی که اهل نظرند به حُسن خلق صید می شوند . یعنی با لطف و ملایمت ، عبد و مملوک می شوند . مصراع دوم در مقام تمثیل است . یعنی صاحب نظران چون مرغِ زیرک اند که هرگز با دام و تله شکار نمی شوند . بلکه برای صید آنها مدارا و حُسن التفات ضروری است .
ندانم از چه سبب رنگ آشنائی نیست / سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
نمی دانم به چه سبب ، محبوب های ماه سیما و سیه چشم و سهی قد با ما نشانۀ آشنایی ندارند .
شکایت از استغنای جانان است که نسبت به خواجه کم التفات بوده و خواجه زبان به شکایت گشوده است و کلمه محبوب را تعظیماََ جمع بسته است وگرنه منظور خواجه یک محبوب است .
چو با حبیب نشینی و باده پیمائی / به یاد دار محبان باد پیما را
وقتی که با جانان همنشینی و باده می نوشی . عشاق مهجور و محروم از وصل معشوق را هم به خاطر بیار . یعنی در مجلس و خدمت جانان ذکری از آنان به میان آر و تذکری بده . باشد که با کیفیت باده در خاطر شریف جانان میل و انجذابی پیدا شود و تفقدی به حال این محرومین بکند .
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب / که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
غیر از این عیب جزیی که روی زیبایت قانون مهر و محبت ندارد دیگر هیچ عیب نداری . یعنی اسباب حُسن و جمال را به حد کمال داری . الّا این که وفاکار نیستی و بلکه جفاکاری .
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ / سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
کلمات دلاویز حافظ را که زهره در آسمان می خواند . مگر عجب است که آواز خواندن زهره ، حضرت عیسی را به رقص درآورد .
چون زهره ستاره ساز نواختن است و نوازندگی را به او نسبت داده اند .