متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان ماه شبگرد | Negar Dayani/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 253
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «ماه شب‌گرد» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

Zahra.D_T

تدوینگر ازمایشی
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
20,141
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
  • #2
پست ۵
منتقد: ماهیار توکلی



من اسیر دست سرنوشتی شده‌ام که هر لحظه من را به بازی می‌گیرد. من نوزادی بودم که دلتنگ آغوش مادرش گریه و بی‌قراری می‌کرد. من همان کودکی بودم که حسرت یک ‌بار دیدن مادرم من را خرد و خاکستر کرد. من نوجوانی بودم تخس و بد اخلاق که بعضی وقت‌ها حرمت شکنی می‌کرد و بی‌اجازه با دوست هایش [نیم فاصله بگذارید_دوست‌هایش] شهر بازی می‌رفت. من دختر 23 ساله‌ای بودم که با پشتکار در رشته نجوم موفق شدم و هر لحظه با اراده و تلاش بیشتری میل زندگی کردن در من ریشه می‌دواند. سرنوشت چه ماهرانه هر یک از ما را در دوره‌های مختلف زندگی به عنوان یک بازیگر به بازی می‌گیرد؛ هر کجا که دلش بخواهد نقش ما را عوض می‌کند.
حالا من بعد از دیدن کابوس مرگ پدر و مادرم همان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Zahra.D_T

تدوینگر ازمایشی
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
20,141
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
  • #3
پست ۶
منتقد: ماهیار توکلی




من باید می‌رفتم، دیگر نمی‌خواهم زیر سایه‌ی منت کسی باشم. چگونه در خانه‌ای زندگی کنم که به شدت معذبم؟! پس من هر جور که بود باید از این خانه و آدم‌هایش دل می‌کندم و می‌رفتم! «اما کجا؟» این سوالی بود که تا صبح ذهن مرا درگیر کرد و باعث شد تمام شب را، با صورتی فرو رفته در بالشت، گریه کنم. کمی به در و دیوار خیره شوم [توصیفاتی درباره اتاق ذکر کنید. برای مثال: کمی به در چوبی که درست مقابل تخت فلزی‌ام است خیره می‌شوم و سپس، نگاهم را به سمت دیوارهای ساده و تابلوهای نقاشی شده می‌گردانم] و مانند کسی که عزیزش را تازه از دست داده، دوباره گریه کنم و به حال بی‌کسی‌ام، اشک بریزم.
چه کار دیگری از من ساخته بود...؟!
(من، یک نفر را...
برای روز های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Zahra.D_T

تدوینگر ازمایشی
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
20,141
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
  • #4
پست ۷
منتقد: ماهیار توکلی



***
دستانم را دو طرف دستشور، گذاشتم. یک نفس عمیق کشیدم. به قطره‌ آبی که از گوشه‌ی صورتم چکه کرد، نگاه کردم. چشمان مشکی‌ام، برق می‌زد. برق اشک!
لب‌های کوچکم بی‌رنگ و خشک شده بود. [توصیفات چهره کارکتر رو بیشتر وارد کنید. برای مثال: پوست سفیدم رنگ پریده شده و رد اشک‌هایم مانند جویباری قرمز، بر گونه‌هایم خودنمایی می‌کند] نمی‌خواهم! من نمی‌خواهم خودم را اینگونه شکست خورده و ضعیف ببینم. در دستشویی را باز می‌کنم و خارج می‌شوم. تازه دستم روی دستگیره‌ی در اتاقم فرود آمده بود که صدای سمانه را از پشت سرم شنیدم.
- بیدار شدی نیل‌ماه؟ تازه می‌خواستم بیام بیدارت کنم دیرت نشه!
بر می‌گردم و لبخندی مصنوعی می‌زنم.
- سلام، صبح بخیر... بله؛ دیشب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا