- ارسالیها
- 1,389
- پسندها
- 31,876
- امتیازها
- 69,173
- مدالها
- 5
روی دیوارای حیاط با گِل! و مداد شمعی هنر نمایی کردم چه قدرم ذوق هنری داشتم
لباس داداشم پارچش لطیف بود با یک فشار منم پاره شد چقدر استرس کشیدم تا به خیر گذشت
دختر خاله و پسر خالمو جدا گانه سر کار گذاشتم
رو ماشین کثیف شوهر عمم یک آدمک کشیدم که سرشو میزنه به دیوار
یه بار که از مسابقه والیبال میومدم یکی از پسرای فامیل که اومده بود خونم و من باید باهاش بازی میکردن تاحوصلش سر نره منم خسته رفتیم تو اتاق درو بستم تا قششششششنگ از عطر خوشبوی من م**س.ت بشه بعدش خودش پاشد گفت بریم (:
...
لباس داداشم پارچش لطیف بود با یک فشار منم پاره شد چقدر استرس کشیدم تا به خیر گذشت
دختر خاله و پسر خالمو جدا گانه سر کار گذاشتم
رو ماشین کثیف شوهر عمم یک آدمک کشیدم که سرشو میزنه به دیوار
یه بار که از مسابقه والیبال میومدم یکی از پسرای فامیل که اومده بود خونم و من باید باهاش بازی میکردن تاحوصلش سر نره منم خسته رفتیم تو اتاق درو بستم تا قششششششنگ از عطر خوشبوی من م**س.ت بشه بعدش خودش پاشد گفت بریم (:
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.