متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار بزرگترین شیطنت دوران بچگیت چی بود؟؟؟؟

  • نویسنده موضوع 81fati
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 60
  • بازدیدها 2,521
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Ana

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
160
امتیازها
503
  • #21
از در و دیوار خونه می رفتم بالا .
هر مهمونی که می رفتیم با پسرداییم به غذا شون ناخنک میدیم . بعد تو غذا فلفل می ریختم . ( البته زیاد نمی ریختیم چون آگه گشنمون می شد غذا ی دیگه بهمون نمی دادن . مجبور بودیم اونو بخوریم . .)
وقتی خونه مامان بزرگم جمع می شدیم . سر ظهرم که می خوابیدن ما می رفتیم تو حیاط بازی می کردیم .
روز های تعطیل داداشام از دستم دیوونه می شدم . اونقدر که اذیتشون می کردم .
 

aramesh2003

نو ورود
سطح
7
 
ارسالی‌ها
22
پسندها
1,417
امتیازها
10,133
مدال‌ها
3
  • #22
بنده بیشتر بچه مظلومی بودم وهستم ونخواهم بود خخخ ولی بعضی ازمواقع بایه شماره دیگه زنگ میزنم به دوستام وخودمو جاپسر میزنم واونام باورمیکنن :devil::spooky::cowboy:خخخ خیلی حال میده:roflym::roflym::laughting:
 

Mahnaz.m

نو ورود
سطح
7
 
ارسالی‌ها
19
پسندها
1,034
امتیازها
6,963
مدال‌ها
3
  • #23
همشون بجر کش رفتن پول
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] 81fati

NC_FRAHANI

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
144
امتیازها
503
سن
26
  • #24
سنگ و گل و اشغال مینداختم خونه همسسایه
زنگ ایفون میزدم در میرفتم
 
امضا : NC_FRAHANI

sara3501

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
0
پسندها
191
امتیازها
503
  • #25
اهل شیطنت نبودم و نیستم البته اگه چند مورد کوچیک رو نادیده بگیری مثلا این که

_وسایل دختر خالم رو تو خونشون قایم می کردم می نداختم گردن پسر خالم دختر خالم بعدش تا می تونست می زدش

_ یه روز که ورزش داشتیم مربی مون نیومد ما هم تو حیاط مدرسه بودیم و با دو تا دوست خل وچل به پیشنهاد من خاک باغچه رو با آب مخلوط کردیم و ماشین یکی از معلم ها مون خوشگل کردیم طوری که فقط شیشه جلوماشین تمیز موند روز بعد که اومدیم مدرسه معاون مون شروع کرد به داد و بیداد کردن و اینجا بود که فهمیدیم بعد از ما بقیه کلاس ها هم بقیه ماشین ها رو خوشگل کردن و دو نفر از خدا بیخبر وقتی داشتن از کنار ماشین ها رد می شدن معاون اون ها رو می بینی منم که خیلی آدم دلسوزی هستم یکی از اون دو تا خل و چل رو بزور فرستادم بره اعتراف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ارشین

رو به پیشرفت
سطح
10
 
ارسالی‌ها
130
پسندها
3,669
امتیازها
19,173
مدال‌ها
4
  • #26
راستش از شما چه پنهون همین هفته پیش امتحان دفاعی داشتیم و همه رفتیم جلو مدرسه و کتابامون رو اتیش زدیم :) و تازه یه کلاس دیگه هم بعد ما عین خنگا اومدن بیرون که تقلید کنن و کتاباشونو اتیش بزنن که خیلی شیک مدیر و معاون اون کلاس رو کلا توبیخ کرد و ما در تمام اون مدت به اونا می خندیدیم تازه سرایدار مدرسه از ما پرسید کار شما بود ما هم گفتیم نه منتظر پدر مادرامونیم و سریع جیم زدیم ،پرسیدین دوران کودکی چه شیطنتی داشتین راستش من هنوز یه جورایی کودک دورنم فعاله و بچم پس این مورد جز شیطنت دوران کودکی هست
 
امضا : ارشین

AiLiN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
7
 
ارسالی‌ها
2,702
پسندها
20,804
امتیازها
74,773
مدال‌ها
7
  • #27
7-1-3
 
امضا : AiLiN_R

عطیه

نو ورود
سطح
7
 
ارسالی‌ها
38
پسندها
1,038
امتیازها
6,963
مدال‌ها
3
سن
23
  • #28
یه بار جوری خواهرمو زدم دندونش افتاد
البت بچه بودم...
یه بارم به طرف پسر عمه ام کارد پر کردم خورد تو صورتش
 
امضا : عطیه

دیکتاتورs.yavarnia

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
682
پسندها
8,049
امتیازها
25,273
مدال‌ها
20
سن
21
  • #29
همه موارد....فقط تا حالا از بقالمون چیز میز بلند نکردم
 
امضا : دیکتاتورs.yavarnia
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] AiLiN_R

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • #30
یه مستاجر داشتیم طبقه پایین می نشست یه روز که هیچ کی نبود با پسرعموهام تنها بودیم
بنده خدا کچل بود صاف صاف کاغذ اتیش زدیم از پنجره خاکسترش ریختیم رو کله کچلش این قدر خندیدیم کاغذ ول شد افتاد رو کلش از اون روز هر موقع پسر عموهام میومدن بدبخت اذیت می کردیم
 
امضا : Moon._.star
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا