عاشقانه‌ها عاشقانه‌های احمدرضا احمدی

  • نویسنده موضوع NASTrr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 289
  • کاربران تگ شده هیچ

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1

کبریت زدم
تو برای این روشنایی محدود گریستی
سراپا در باد ایستادم
من فقط یک نفرم
اما اکنون هزاران پرنده را
در باد به یغما می‌برند.
از مهتاب که به خانه بازگردم
آهنها زنگ خورده‌اند
شاعران نشانی باد را گم کرده‌اند
زنبوران عسل را فراموش کرده‌اند
افقِ بی‌روشنایی در دستان تو نازنین
جان می‌بازند.

من گل سرخ بودم
که سراسرِ مهتاب را شکستم
راه برای شاعران سال‌خورده هموار بود
من شاعر جوان
مردمکان چشمانم را رها می‌کردم
که شهر را از دور ببینم
دیده بودم تصویری از عشق ندارم
شب به خیر.


#احمدرضا_احمدی


 
امضا : NASTrr
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] G.ASADI

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #2

فرصتی بخواهید
تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه
شانه بزنید
فرصتی بخواهید
که مخفی ترین نام خود را
که خون شما را صورتی می کند
از رود بزرگ بپرسید
به نام آن اسب
به نام آن بیابان



شما فرصت دارید
تا چیدن گندم ها
تا زرد شدن کامل گندم ها
عاشق شوید
فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر
نگویید
گندم ها زرد شدند
گندم ها چیده شدند
نان گرم آماده است


ولی
شما کنار بوته های زرد ذرت باشید
آب را در کوزه بریزید
کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ
بگذارید
ما
شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ
دوست داریم


#احمدرضا_احمدی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #3
در همان زیر زمین نمور
که زندگی می‌کردم
به تو گفتم:
دست‌هایت را برای من
بگذار و برو
من می‌توانم بدونِ تو
با سایه‌‌های دست‌های تو
روی دیوار زندگی کنم.

#احمدرضا_احمدی‌

 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #4

هیچ چیز برای من نماند
نه رستوران ها در باران
نه گیسوان خیس تو در کوچه های باران زده
نه ارکسترهایی که قرار بود تا پایان
عمر من و تو در باران تانگو بنوازند
پرنده ها
از روی خبرهای روزنامه ها پرواز کردند
تنهایی هم
هنوز رنگ بنفش داشت
می خواستند بر تنهایی من و تو
در شب و سکوت پرده های سیاه بکشند
من و تو آرام آرام
به ویرانی و وارستگی
خو گرفته بودیم
برای فراموشی غروب های
تهی از خورشید
هر روز باید به گورستان می رفتیم
برای آماده شدن روزهای سخت
برای زبان از یاد رفته
برای پوشیدن لباس های بی قواره
که در غیبت من و تو
دوخته بودند.‌
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #5

کبوتران پس از خروج من از مسلخ
در طول شب پر زدند
صبح که به مزرعه گندم رسیده بودند
دیگر مرا به یاد نداشتند
گمان داشتم مرا فراموش کرده بودند
که امروز دانه‌های چاشت خود را به من تعارف کردند



من با کبوتران شب‌های ارغوانی را
به یاد داشتم
به یاد داشتم
از کف دست تو
که من عاشقش بودم آب نوشیدند
عمرم می‌خواست تلف شود
تو و فوج کبوتران از راه رسیدید
مرا تسلی دادید تا جمعه بمانم
تا جمعه ماندم
تا جمعه‌های چهارفصل ماندم
دریغ
تو مسافر همیشگی بودی
و کبوتران که از زخم و باد می‌ترسیدند
مرا برای همیشه ترک گفتند
شکایتی ندارم
اما
چنین بود که گفتم...

 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #6
از عشق
اگر به زبان آمدیم فصلی را باید
برای خود صدا کنیم
تصنیف‌ها را بخوانیم
که دیگر زخم‌هامان بوی بهار گرفت.
بمان:
که برگ خانه‌ام را به خواب داده‌ای
فندق بهارم را به باد
و رنگ چشمانم را به آب.
تفنگی که اکنون تفنگ نیست،
و گلوله‌یی که در قصه‌ها
عتیقه شده است
روبروی کبوتران
تشنگی پرندگان را دارد.


#احمدرضا_احمدی

 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #7
‎از سرما هم اگر نمی‌مردیم
‎از عشق می‌مردیم
‎این دستهای تو
‎پاسخ روز را خواهد داد
‎اگر گم شوند
‎همیشه در سایه‌های تابستان می‌مانم
‎بی‌آنکه نام کوچه‌ بن‌بست را بدانم



#احمدرضا_احمدی
❤️
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #8
شتـاب مکن
كه ابر بر خانه ‌ات ببارد
و عشـق
در تكه‌ای نان گم شود!
هرگز نتوان آدمی را به خانه آورد

آدمی در سقـوط كلمات
سقـوط می‌كند
و هنگامی كه از زمین برخیزد
كلمات نارس را
به عابران تعارف می‌كند

(( آدمی را توانایی عشق نیست
در عشـق می‌شـكند و می‌میرد ...))

#احمدرضا_احمدی

❤️
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #9

ﺩﺭ ﮐﻤﯿﻦ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻫﺴﺘﻢ
ﺑﺎﻧﻮ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭﯾﺎﺏ
ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺒﺮ...
ﮔﻠﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ
ﮐﻪ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ‌ﺍﻡ می‌ﺗﺎﺑﯿﺪ.
ﺯخم‌ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﻫﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ،
ﻫﻤﻪ‌ﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﭘﺮﻭﺍﺯﻡ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ،
ﺑﺎﻧﻮ ﻣﺮﺍ
ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ ﺩﺭﯾﺎﺏ...

#احمدرضا_احمدی
♥️

 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #10
تو هميشه در نور هم،
به من كبريت تعارف می‌كردی،
يادت نيست؟
من در باران، كبريت را روشن می‌كردم
و برای‌ اين روشنايی‌ محدود، می‌گريستم
در عرشه اين هفته آموختم، كه فقط،
در اين روشنايی‌های‌ محدود
در عمر بی‌باک كبريت‌ها ،
می‌توان دوست داشت...

#احمدرضا_احمدی
♥️

 
امضا : NASTrr

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا