- ارسالیها
- 2,697
- پسندها
- 34,813
- امتیازها
- 66,873
- مدالها
- 37
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
Boy In The Bubble
من پسریام توی حباب
من پسریام توی حباب
It was 6:48, I was walking home
ساعت 6:48 بود،داشتم میرفتم خونه
Stepped through the gate, and I’m all alone
توی دروازه قدم گذاشتم، و من تنهای تنهام
I had chicken on the plate, but the food was cold
توی ظرفم جوجه داشتم،ولی غذا سرد بود
Then I covered up my face so that no one knows
سپس من صورتمو پوشندم طوری که هیچکس منو نشناسه
I didn’t want trouble, I’m the boy in the bubble
دنبال دردسر نبودم،من پسری ام توی حباب
But then came trouble
ولی دردسر اومد سراغم
When my mom...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.