اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار عشق مصنوعى/ Naafaas کاربر انجمن یک رمان

[Naafaas]

به هر جا مينگرم همه چيز واقعيست
چشمان دريايت،موهاى گندم گونه ات
اما در اين ميان عشق تو مصنوعى است

 

[Naafaas]

من با پاى پياده دنبال تو ميگردم
تو دست در دست او دارى
من اشك ميريزم ز وصال
تو در كنار او قهقه سر ميدادى

 

[Naafaas]

ميخواهم بخندم
اما اشكهايم
به لبخندم أمان نميدهد
هرچند لبخندم
خيلى وقت است
كه به سرقت رفته

 

[Naafaas]

قلب من از ان روز
دگر از عشق حرفى نزد
جورى به قلبم خنجر زدى
كه قلب من
ارى ،دگر از عشق حرفى نزد

 

[Naafaas]

هر شب در خيالاتم
چهره تو نمايان است
اما هميشه در مِه
صورت تو پنهان است

 

[Naafaas]

حرفهايم بوى قهوه اى را ميدهند
كه هيچ شكرى نميتواند شيرينش كند
دستهايم بوى خونى را ميدهد
كه بعد از خنجر زدن به قلبم
از ان سرازير ميشود

 

[Naafaas]

من نميدانم چرا هر شب گريه ميكنم
نميدانم چرا از عشق بيزارم
ولى
ميدانم كه من در رويا فقط
با خاطرات تو سر بر بالش ميگذارم

 

[Naafaas]

يار من در رويا داد ميزند
در سياه چاله دنيا فرو ميرود
گر خواهم كمكش كنم
دست مرا پس ميزند

 

[Naafaas]

در درياى بى كران زندگى
در قايقى شكسته
كه نامش زمان است
نشسته ام و به أفق مينگرم
چقدر سرخى غروب
شبيه توست

 

[Naafaas]

از دريا اموختم هركه از حدش گذشت غرقش كنم
از درد ها اموختم هركه باعث دردم شد در دود سيگارم محوش كنم
از باد اموختم بسپارم به دستش هرچه مهربانى دارم
از اشك اموختم بكشم با خودم هرچه غم در سينه دارم
از بغض اموختم با درد ها بزرگ شوم
اما از عشق اموختم در جوانى هم ميتوانم پير شوم