متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان تارِ بی‌صوت | FATEME078 نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,548
پسندها
64,222
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #21
سلام بر خوش‌ قلم ترین انجمن=]
واقعا هیچ نظری نمیشه داد به این رمان! مگه اصلا جایی رو هم برای نظر دادن باقی میذاره؟!
این رمان اونقدر حس داره که کافی فقط خط اولو بخونی تا ناخودآگاه خودت رو به جای چکاوک جا بزنی، انقدر احساسات این رمان واقعی بود که من بارها و بارها همراهش گریه کردم و می‌گفتم ای کاش اونجا بودم و جلوی این بدبختی‌ها رو می‌گرفتم!
حس غم، تنفر و دلسوزی اونقدر در این رمان وجود داشت که باور نمیکردی این آدم‌ها یه مشت تخیلات بیشتر نیستن!
زندگی خفه ی انسان‌هایی که برای مثال خودشون رو خوش غیرت می‌دونستن!
من توی این رمان دیدم که چقدر دختران ساده‌ای هستن که تشنه‌ی تشویق یک نفرند، تشنه‌ی دوست داشته شدن و توجه! قطعا من اگر مادر خوبی نباشم با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,033
پسندها
22,956
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • #22
حالا ک تا اینجا رو اومدم، درسته شرایط با توجه به ساعت 3:46 دیقه فرق میکنه، ولی حس اینو دارم بین ی دشت، باد خنک ارومم میکنه
البته ناگفته نماند از اولش رد اشکام رو پاک نکردم آماده باشم برا بقیه شون :108: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
فکر کنم تگ گویای قلم روون و دلنشین تون هس پ زیاد تعریف نمیکنم :big-grin:
راستش تار بی صوت رو چند وقتی چشمم گرفته بود ک خلاصه ش شد دو سه ساعتی ک غرق زندگی چکاوک و درد‌های آدمای ساکن خونه شدم
عجیبه وقتی به اولش فکر میکنم، ب اون جایی که از ی قضاوت شروع شد، بعدش هم ی کینه.
وقتی دلم میخواست منم التماس کنم کاری به بچه هاش نداشته باشن و خود پستش رو بکشن، یا نفرتی که به اندازه صدرا و مادرش نبود قطعا، ولی نمی‌شود انکارش کرد
کله داستان های این خونه بوی آشنا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,548
پسندها
64,222
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #23
حالا ک تا اینجا رو اومدم، درسته شرایط با توجه به ساعت 3:46 دیقه فرق میکنه، ولی حس اینو دارم بین ی دشت، باد خنک ارومم میکنه
البته ناگفته نماند از اولش رد اشکام رو پاک نکردم آماده باشم برا بقیه شون :108: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
فکر کنم تگ گویای قلم روون و دلنشین تون هس پ زیاد تعریف نمیکنم :big-grin:
راستش تار بی صوت رو چند وقتی چشمم گرفته بود ک خلاصه ش شد دو سه ساعتی ک غرق زندگی چکاوک و درد‌های آدمای ساکن خونه شدم
عجیبه وقتی به اولش فکر میکنم، ب اون جایی که از ی قضاوت شروع شد، بعدش هم ی کینه.
وقتی دلم میخواست منم التماس کنم کاری به بچه هاش نداشته باشن و خود پستش رو بکشن، یا نفرتی که به اندازه صدرا و مادرش نبود قطعا، ولی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

Kallinu

کاربر فعال بخش
سطح
18
 
ارسالی‌ها
584
پسندها
9,693
امتیازها
24,973
مدال‌ها
26
  • #24
خب، سلام مجدد D=
بالأخره [بعد از چهل‌وهشت ساعت و بیست‌ودو دقیقه] تمامش کردم و وااایییی چطوری تونستی این‌قدر قششنگگگ این دو تا ژانر رو بنویسی خدای منننن :‌)))))) همین الآن جملۀ آخر رو خوندم و هنوز آرامشم رو به دست نیاوردم تا بتونم با کلماتِ قشنگ قشنگ به توصیفِ قشنگیِ رمانت بپردازم یا اشاره کنم که چه‌قدر حرف داشتی توی هر داستان و هر سرگذشت از اون خونه ولی می‌خوام بگم که خیلییییی خوب بوددددد!! یعنی این شکلی بگم که من حداقل توی حافظه‌م نیست که رمان ترسناک خاصی خونده باشم و تازه دوستش هم داشته باشم. کلاً این ژانر یکم اذیتم می‌کنه ولی برای تار بی‌صوت محشر شدش. نه از اون حیث که بخوام بگم ترسناک نبود و اینا؛ اتفاقاً من ماجرای یدالله رو حوالیِ دوازده الی یکِ شب بود که داشتم می‌خوندم و بعدش که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kallinu

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,548
پسندها
64,222
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #25
خب، سلام مجدد D=
بالأخره [بعد از چهل‌وهشت ساعت و بیست‌ودو دقیقه] تمامش کردم و وااایییی چطوری تونستی این‌قدر قششنگگگ این دو تا ژانر رو بنویسی خدای منننن :‌)))))) همین الآن جملۀ آخر رو خوندم و هنوز آرامشم رو به دست نیاوردم تا بتونم با کلماتِ قشنگ قشنگ به توصیفِ قشنگیِ رمانت بپردازم یا اشاره کنم که چه‌قدر حرف داشتی توی هر داستان و هر سرگذشت از اون خونه ولی می‌خوام بگم که خیلییییی خوب بوددددد!! یعنی این شکلی بگم که من حداقل توی حافظه‌م نیست که رمان ترسناک خاصی خونده باشم و تازه دوستش هم داشته باشم. کلاً این ژانر یکم اذیتم می‌کنه ولی برای تار بی‌صوت محشر شدش. نه از اون حیث که بخوام بگم ترسناک نبود و اینا؛ اتفاقاً من ماجرای یدالله رو حوالیِ دوازده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

موضوعات مشابه

عقب
بالا