صوفی بیا که آینه صافی است جام / تا بنگری صفای می لعل فام را
صوفی بیا که آیینه جام ، صاف است . مقصود صفت باده است نه جام . بیا که صفای می لعل فام را ببینی . یعنی تماشا کن که باده چه حالت می دهد. صوفی = صوف در لغت پشم گوسفند را گویند . چون این طایفه اکثراََ پشم پوش بودند . به این جهت به صوفی موسوم شده اند فام = رنگ زنده لعل فام = مراد لعلی رنگ است
راز درون پرده ز رندان م**س.ت پرس / کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
اسرار پشت پرده یا اسرار درون پرده یعنی اسرار نهانی را از عشاق م**س.ت بپرس . زیرا این حال ، حال زاهد عالی مقام نیست . یعنی آگهی از رموز و اسرار پشت پرده ، کارِ زاهد عالی مقام نیست .
_ منظور بیت : مراد از عالی مقام ، عشاقی است که عُمر خود را در عشق جانان صرف کرده و طریق عشق و محبت را اختیار نموده اند. پس اینان سِرِ جانان را برای کسی فاش نمی کنند بلکه سِرِ معشوق را در جان خود و جان را در زبان خود مکتوم دارند . پس می توان گفت که افشای راز درون پرده ، حال آنان نیست .
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
عنقا شکار کس نشود دام باز چین / کانجا همیشه باد به دست است دام را
عنقا شکار کس نشود دامت را برچین، یعنی جانان که در عظمت و شکوه مثال عنقا است و عالی مقام است با فن و صنعت و حیله به کسی التفات نمی کند و در این کار همیشه در دستِ دام جز باد چیز دیگری نیست بلکه باد هم نیست زیرا چیزی حاصل نمی شود . یعنی در وصول به جانان ترک تدارک (سعی) بی فایده است.
عنقا = به فارسی سیمرغ گویند؛ در ظهور عنقا اختلاف قول است . یک روایت می گوید : در زمان حضرت موسی (ع) ، حق تعالی یک جفت مرغ آفرید در اطراف قدس مبارک. همین که حضرت موسی وفات کرد . این دو مرغ به کوههای اطراف مکه کوچ کردند . بعضی گفته اند : ظهور عنقا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو / یعنی طمع مدار وصال دوام را
در بزم دنیا از قلیل و کثیر هر چه دست می دهد قانع شو و طمع زیاد نداشته باش یعنی به کم و بیش دنیا قانع باش و به زیاده طامع مباش . مصراع دوم محصول مصراع اول است . یعنی مگو که همیشه باید در ذوق و صفا باشم . چون باده نوشان که به یکی دو قدح قانع نشده . آنقدر می خورند که بالاخره م**س.ت لایعقل شده ، می افتند و بعدا خماری می کشند.
خماری: حالت کسالت آوری است که بعد از رفع نشئگی به شخص دست می دهد
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی عیش / پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
ای دل جوانی گذشت در حالی که از عمر گلی نچیدی یعنی هیچ فایده و نتیجه از عمرت نبردی . حاصل کلام اینکه در جوانی به وصال جانان نرسیدی پس حالا در زمان پیری هنری از خود نشان بده تا اینکه یک ننگ و نام عاشقانه بدست آوری . یعنی در جوانی نتوانستی یک وسیله ای برای رسیدن به وصال جانان به دست آری . سعی کن در پیری حالتی پیدا کنی .
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند / آدم بهشت روضه دارالسلام را
به ذوق و صفایی که نقداَََ یعنی فی الحال برایت میسر است مشغول باش و به فکر آینده مباش زیرا حضرت آدم (ع) وقتی که در جنت قسمتش تمام شد . آنجا ررا ترک کرد و به خانه دنیا آمد یعنی به علت توجه به آینده از آنجا اخراج شد .
عیش = در لغت به معنی زندگی است و در اینجا یعنی ذوق و عشرت آبخور = محل آب خوردن روضه = درلغت یعنی چمن و در اینجا مراد از باغچه است دارالسلام = دار یعنی خانه و سلام اسم جنت است به معنی خانه جنت
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است / ای خواجه باز بین به ترحم غلام را
ما در آستان تو حق خدمت زیادی داریم . ای خواجه به غلامت با نظر ترحم نگاه کن.
خواجه = در اینجا سرور و بزرگ معنی می دهد یعنی همان جانان یا شلید هم منظور خواجه قوام الدین حسن و یا قوام اکبر باشد . لفظ خواجه به وزراء نیز اطلاق می شده است بس = خیلی و بسیار
حافظ مرید جام می است ای صبا برو / و ز بنده بندگی برسان شیخ جام را
ای صبا ، حافظ طالب جام می است . برو و اظهار بندگی مرا به خدمت حضرت شیخ احمد جام برسان که اگر ممکن باشد توجهی کند و شرابی برایمان فراهم سازد همانطور گه در آن ایام معهود برای خود تهیه می کرد.
*مراد از شیخ ، شیخ الاسلام احم نامقی جامی معروف به ژنده پیل که در سال 461 متولد و در سال 536 وفات یافته و موطن او شهر جام است