روی انگشت بهار
شاپرک میخندد
بالهایش را، باز
میکند، میبندد
شاپرک میداند
که بهار آمده است
بر سرِ کوه، نسیم
باز چادُر زده است
از هوا انگاری
بوی گل میبارد
شاپرک در چشمش
آسمانی دارد
چشمه میجوشد باز
مثل آوازِ بهار
شاپرک میداند
هست آغاز بهار
شاپرک بالش را
لحظهای میبندد
عکس او در چشمه
مثلِ گل میخندد
جعفر ابراهیمی
❆❆❆❆❆