متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان روان گسیخته | Rahele.khaleghi / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 204
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «روان گسیخته» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
سطح
21
 
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,111
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
  • #2
این نقد بر اساس پست‌های ارائه شده توسط نویسنده می‌باشد.
#پست_ششم
دردی جان‌گداز در سرم می‌پیچید و تمام وجودم را دربرمی‌گیرد. مادر بی‌انصافانه موهایِ پیچ‌دارم را در دست می‌پیچد و درد را به جانم می‌اندازد. (دردی جان‌گداز که فقط از آن نام برده شده است و هیچ توصیف حالت و رفتاری کارکتر از خودش نشان نداده و نویسنده با بیان این درد، سعی به تلقین در مخاطب کرده است. حال جمله‌ی بعد کمی بهتر می‌شود زیرا مادر با پیچاندن موهای کارکتر درد را به جان کارکتر انداخته است. می‌شود این دو جمله را مانند مثال زیر نوشت.
دردی که در سرش می‌پیچد باعث می‌شود چشم‌هایم را برهم بگذارم. با حس سوزش در کف سرم، چشم‌هایم را بی‌مهابا باز می‌کنم و مادر بی‌انصافانه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] Rahel.

Ghazal.Ghaeli

نو ورود
سطح
3
 
ارسالی‌ها
43
پسندها
206
امتیازها
1,003
مدال‌ها
3
  • #3
#پست_سیزدهم
سر ظهر پدر آشفته‌حال بر می‌گردد. درب
( در ) روی چهارچوب قرار نگرفته، صدای آشفته و خش‌دار پدر تنمان را می‌لرزاند.
- ملک...آمال! کدوم گوری سرتون گرمه؟ بیاین دیگه!
بند و بساط منجوق‌دوزی‌ام را جمع می‌کنم و می‌کوشم از پیش چشم‌های عسلی خون‌آلودش فرار کنم. می‌ترسم ترکش‌های خشمش به من رسد.
فی‌الحال پشت ستون گچی جا ( جای ) می‌گیرم و سرک می‌کشم. آمال با غمزه و ناز به سوی پدر قدم می‌گذارد و چشم‌هایِ سبز آراسته به سرمه‌اش را به دیگری می‌دوزد.
- سلام جانِ دلم.
چشمان قهوه‌گونم گرد می‌شوند و دهانم به قاعده‌ی غار علی‌صدر باز می‌ماند. زیر لب نجوا می‌کنم: « زما خدایه*»
خنده‌ی نشسته پشت لب‌هایم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Rahel.

Taranom.Zamani

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
250
پسندها
1,825
امتیازها
12,063
مدال‌ها
10
  • #4
#پست_بیست_و_سوم
آویزه تند تیز به مرد چشم می‌دوزد و با تخسی می‌گوید:
- دلته د شنه واښو لاندې اوسئ! «اونجا باش تا زیر پات علف سبز شه!»
سپس دست مرا می‌کشد و با خود می‌برد. لابه‌لای علف‌زارهای بلند کنار خانه‌شان می‌ایستیم. از دیدگان عسلی آویزه، آرام و قرار فرار کرده و بی‌طاقت لب می‌زند:
- ک...کجاست؟
آب دهانم را قورت می‌دهم زیر لب به گونه‌ای که آن مرد نتواند لبخوانی کند، می‌گویم:
- همین اطرافه...می‌خواد باهات حرف بزنه.
آویزه سرک می‌کشد و هیچ نمی‌بیند. قطرات درشت باران بر سر و صورتمان کوبیده می‌شود و زیر ضرب و شتم آسمان خیس و کبود گشته‌ایم.
دست به سینه در تیر رأس نگاه سنگین مرد ایستاده‌ام و با ابروهای درهم از آویزه می‌پرسم:
- کیه؟
هاله‌ی غم بر صورت آویزه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Taranom.Zamani
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Rahel.
عقب
بالا