عشق
اگر خداوند فقط و فقط تکهای زندگی در دستان من میگذارد٬ درسایه سار عشق میآرمیدم. به انسانها نشان می دادم که دراشتباهندکه گمان کنند وقتی پیرشدند دیگر نمی توانند دلدادگی کنند و عاشق باشند.
اگر خداوند قطعه کوچکی زندگی به من ارزانی میداشت کمتر میخوابیدم و دیوانهوار رویا می دیدم،چرا که میدانستم هر دقیقهای که چشمهایمان را برهم میگذاریم٬ شصت ثانیه نور را ازکف میدهیم،
آه انسانها، از شما چه بسیارچیزها که آموختهام. من یاد گرفتهام که همه میخواهند درقله کوه زندگی کنند٬بی آنکه به خوشبختی آرمیده در کف دست خود نگاهی انداخته باشند.