متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان خونلسمی‌ | اسمازائری / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 218
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «خونلسمی» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Najva❁

Najva❁

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
3,175
پسندها
36,601
امتیازها
69,173
مدال‌ها
40
سن
22
  • #2
- پست شماره پنج

با وحشت چشم‌هام رو از هم باز کردم (چشم‌ها از باز نمی‌شوند، بلکه پلک‌ها از یکدیگر.) و دستی به صورت عرق کرده‌ام کشیدم. اوه خدای من (!) همه‌چیز عوض شده (.) باید زودتر به جانیار بگم. به سمت پنجره‌ی گوشه‌ی اتاق رفتم و خیره به ماه نگاه کردم. (استفاده از قید خیره نگاه کردن، خوش آوا نیست. خصوصاً برای یک نثر محاوره؛ در این‌جا جمله‌ی "به ماه خیره شدم"، مناسب‌تر است.) فقط چند شبِ دیگه ماه کامل میشه و باید زنجیره کنار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Najva❁

Najva❁

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
3,175
پسندها
36,601
امتیازها
69,173
مدال‌ها
40
سن
22
  • #3
- پست شماره شش

به بچه‌ها دستور دادم جاشوا رو ببرن داخل و به تخت ببندنش. از کلبه فاصله گرفتم (برای فاصله گرفتن از کلبه اول نیاز دارد از آن خارج شود.) و سمت جنگل رفتم تا وضعیت داخل جنگل رو چک کنم. قدم می‌زدم (فضای ورودی جنگل باید توصیف شود. جنگل پتانسیل زیادی برای توصیف دارد مثل درختای سر به فلک کشیده، برگ‌های خیس، حشرات ریز، بوی خاک، صدای خش‌خش زیرپا و...) که احساس کردم کسی نگاهم می‌کنه. وردی خواندم و (به آرامی یا به سرعت) تو هوا شناور شدم و با سرعت باد اطراف رو رصد می‌کردم تا بلکه بتونم پیداش کنم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Najva❁

Najva❁

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
3,175
پسندها
36,601
امتیازها
69,173
مدال‌ها
40
سن
22
  • #4
- پست شماره هفت

جانیار:
با استفاده از قدرتم پنجره (در این‌ قسمت می‌شود اندازه‌ی پنجره و موقعیت آن را نسبت به ساختمان خانه توصیف نمود.) رو پودر کردم و (برای زیباترسازی نثر می‌توان از جمله‌ی "تنها صدایی که سکوت خونه‌ رو در هم می‌شکست، از آن افتادن تکه شیشه‌ها بود.") فقط صدای افتادن تکه شیشه‌ها بود که سکوت خونه رو می‌شکست. کل خونه رو زیر نظر گرفتم و درآخر به سمت راه‌پله‌ها قدم برداشتم. خونه‌شون خیلی مدرن و امروزی بود. (مدرن و امروزی. صفتی که نیازمند است نویسنده دقیق‌تر به آن بپردازد. مانند امکاناتی که خانه از ان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Najva❁

Najva❁

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
3,175
پسندها
36,601
امتیازها
69,173
مدال‌ها
40
سن
22
  • #5
- پست شماره هشت

به سمت در رفتم. (با عجله؟ و نیز توصیفی از فضای اتاق و مکان تقریبی در و رنگ آن به زیباسازی فضا کمک می‌کند.)
- عجله کن باید بریم.
- نمیام!
پوزخندی زدم و خشن گفتم:
- پس حتما می‌خوای که یکی از چشم‌های یخیِ قشنگت رو از دست بدی، درسته؟!
با کلافگی گفت:
- باشه، فقط زود باید برگردم.
بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شدم. صدای قدم‌هاش از پشت شنیده می‌شد. (قدم‌های پرتردید؟ آرام و یا پرسرعت؟) وسط حیاطِ پر از گل و گیاه ایستادم و دستم رو سمتش گرفتم و گفتم:
- دستت رو بده به من.
دستش رو توی دستم گذاشت و سوالی پرسید:
- چرا؟!
بی‌توجه به سوالی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Najva❁

asma.zr

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
37
پسندها
1,038
امتیازها
6,223
مدال‌ها
7
  • #6
تشکر بابت اینکه وقتتون رو صرف نقد رمانم کردید!
حتما با توجه به نقد شما رمانم رو ویرایش، و اشکالاتم رو برطرف می‌کنم.
خسته نباشید.
 
امضا : asma.zr
عقب
بالا