متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان یتیم خانه‌ی عشق | Hadis_hs / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 465
  • کاربران تگ شده هیچ

MehrnazParsa

کاربر فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
421
پسندها
1,752
امتیازها
11,273
مدال‌ها
13
  • #11
#۲۹
***

ترلان
(بین خطوط فاصله نذارید)
با بغض روبه رضا گفتم:
- می‌دونی الان حقته چی‌کار کنم؟ حقته مثل حدیث خودمو بزنم به کوچه‌ی علی چپ که تورو اصلا ندیدم و نمی‌شناسم، ولی این‌کارو نمی‌کنم. می‌دونی چرا؟ چون من لعنتی توی این ده سالی که یه بارم ندیدمت، هنوز دوستت دارم!
رضا: معذرت می‌خوام! (درباره لحن و حس و حال رضا توضیح دهید) اشکایی که دونه دونه می‌ریختنو با دستام پاک کردم. نمی‌دونستم چی باید بگم. دلم می‌خواست بغلش کنم! خواستم چیزی بگم که یه پسری اومد سمت رضا که قیافش خیلی به ارسلان می‌خوردو اول به من سلام کرد و بعد روبه رضا گفت: (پوشش ارسلان را توصیف کنید)
- رضا کجایی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MehrnazParsa

MehrnazParsa

کاربر فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
421
پسندها
1,752
امتیازها
11,273
مدال‌ها
13
  • #12
#۳۰
***
حدیث
نگاهی به ترلان کردم که توی خودش بود. الان حداقل سه چهار روزی می‌گذره از این‌که رضا رو دیده! یه هفته‌س نت ندارم. پوفی کشیدم و رو به ترلان گفتم: (با لحنی بی‌حوصله گفت؟)
- ترلان منو وصل کن به نتت.
ترلان نیم نگاهی بهم کرد و گفت:
- خودت بیا وصل شو.
گوشیمو گذاشتم کنار و بلند شدم و نشستم کنارش و دستمو انداختم دور گردنش و گفتم: (با لحنی دلجویانه گفت؟ با لحنی مهربانانه؟)
- نبینم ناراحتیا! اصلا پاشو، پاشو بریم بیرون می‌خوام بریم امروز فقط دوتایی خوش بگذرونیم!
ترلان خواست حرفی بزنه که گفتم: (با لحن طنز گفت یا جدی؟)
- یعنی اگه پا نشی می‌زنم ماستت می‌کنم که با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MehrnazParsa

MehrnazParsa

کاربر فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
421
پسندها
1,752
امتیازها
11,273
مدال‌ها
13
  • #13
#۳۱
یعنی کل پارک و فقط دنبالش دوییدم! قشنگ ۵ کیلو (اعداد بدون واو به حروف نوشته شود) کم کردم، بمیرم برای خودم! (پس از دویدن کل پارک، پاهایشان درد نگرفت؟ تاول نزد؟ کفششان از پایشان خارج نشد؟ مدل کفش چه بود که کل پارک را به راحتی دویدند؟ کفش کتونی؟) وایسادم و همون‌طور که نفس نفس (نفس‌نفس) می‌زدم (پس از این همه دویدن، به سرفه نیفتادند؟ سینه‌شان خس‌خس نکرد؟ تعریق نکردند؟ به کسی برنخوردند؟) سمت ترلان گفتم: (با صدای آرام؟ شمرده‌شمرده؟)
- وای ترلان بسه دیگه، وایسا یه جا، مثل میگ میگ خدانیامرز می‌دوئی! لعنت بهت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MehrnazParsa
عقب
بالا