متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مطالب فلسفی نت های فلسفه| انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Eli.D :)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,747
  • بازدیدها 45,712
  • کاربران تگ شده هیچ

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • #1,191
ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم. اسکات پک
 
امضا : miss_rahil

Hani.Nt

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,049
پسندها
14,006
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • #1,192
روزی بهلول را گفتند:
شخصي که دزدی کرده بود را گرفته اند، به نظرت بايد چکارش کنند؟
بهلول گفت: بايد دست حاکم آن شهر را قطع کرد...
همه با تعجب پرسیدند: چرا؟؟ مگر حاکم دزدی کرده که دستش را قطع کنند؟

بهلول در جواب گفت: گناهکار اصلی حاکم شهر است که مردمش بايد براي امرار معاش دزدی کنند!!
 
امضا : Hani.Nt

Hani.Nt

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,049
پسندها
14,006
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • #1,193
بایزيد بسطامي را پرسيدند:
اگر در روز رستاخيز خداوند بگويد چه آورده اي؛
چه خواهي گفت؟
بايزيد فرمود:
وقتي فقيري بر کريمي وارد ميشود,
به او نميگويند چه آورده اي.
بلکه ميگويند چه ميخواهي

زندگى يک پاداش است, نه يک مکافات.
فرصتى است کوتاه تا ببالى ,بيابى , بدانى , بينديشى , بفهمى , وزيبا بنگرى ,ودر نهايت در خاطره ها بمانی
 
امضا : Hani.Nt

Hani.Nt

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,049
پسندها
14,006
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • #1,194
ﻣﺮﺩﯼ ﺷﺒﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ...؛
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ.
ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻔﮕﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻓﺖ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯽ
ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ.
ﺑﺎ ﻣﺸﺖ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮐﻮﺑﯿﺪ، ﻫﺠﻮﻡ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺭﺍﺣﺖ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ.
ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﮐﻤﺪﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺷﺐ،
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!...
" ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﻓﮑﺮ ﺍﮐﺴﯿﮋﻥ، ﺍﮐﺴﯿﮋﻥ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ!!!... "
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﻓﮑﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑِﮑﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﻻﻝ.

ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯼ، ﮐﺎﺭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ...
 
امضا : Hani.Nt

Hani.Nt

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,049
پسندها
14,006
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • #1,195
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده است. شك كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یك دزد راه میرود و مثل دزدی كه میخواهد چیزی را پنهان كند، پچ پچ میكند. آنقدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض كند، نزد قاضی برود و شكایت كند. اما همین كه وارد خانه شد، تبرش را پیدا كرد؛ زنش آن را جابجا كرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه میرود، حرف میزند و رفتار میكند.

پائولو کوئیلو میگوید: «همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hani.Nt

Hani.Nt

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,049
پسندها
14,006
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • #1,196
عارفی کنار جاده نشسته بود و با چشمان بسته در حال تفکر بود. ناگهان تمرکزش با صدای گوش خراش یک جنگجو به هم خورد: پیرمرد، بهشت و جهنم را به من نشان بده! عارف به او نگاهی کرد و لبخندی زد. جنگجو از این که می‌دید عارف بی‌توجه به شمشیرش فقط به او لبخند می‌زند، برآشفته شد، شمشیرش را بالا برد تا گردن او را بزند.
عارف به آرامی گفت: خشم تو نشانه‌ای از جهنم است.
مرد با این حرف آرام شد، نگاهی به چهره پیر عارف انداخت و به او لبخند زد.
آنگاه عارف گفت: این هم نشانه بهشت.
 
امضا : Hani.Nt

Hani.Nt

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,049
پسندها
14,006
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • #1,197
پدر و پسری در کوه قدم می‌زدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد و به زمین افتاد و فریاد کشید:
آآآی ی ی!
صدایی از دور پاسخ داد: آآآ ی ی ی!
پسر با کنجکاوی فریاد زد: که هستی؟
پاسخ شنید: که هستی؟
پسر خشمگین شد و فریاد زد: ترسو.
باز پاسخ شنید: ترسو.
پسر با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟
پدر لبخندی زد و گفت: پسرم! توجه کن.
و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی!
صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی!
پسر باز بیشتر تعجب کرد پدرش توضیح داد:

مردم می‌گویند که این انعکاس کوه است، ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است. هر چیزی که بگویی یا انجام دهی، زندگی عیناً به تو جواب می‌دهد. اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلب تو به وجود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hani.Nt

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,088
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
سن
20
  • #1,198
فردا و دیروز با هم دست به یکی کرده. دیروز با خاطراتش مرا فریب داد. فردا با وعده‌هایش مرا خواب کرد وقتی چشم گشودم امروز گذشته بود./البر کامو
 

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,088
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
سن
20
  • #1,199
حاضر نیستم در راه باورهایم کشته شوم، چون ممکن است برخطا باشم./ برتراند راسل
 

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,088
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
سن
20
  • #1,200
فرق انسان و سگ در آنست که اگر به سگی غذا بدهی هرگز تو را گاز نخواهد گرفت./ تولستوی
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا