نقد همراه نقد همراه رمان واچر | SAYEED / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 8
  • بازدیدها 201
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

مدیر بازنشسته نقد + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/7/20
ارسالی‌ها
601
پسندها
15,433
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «واچر» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Lili.Da

Niyosha22

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/9/19
ارسالی‌ها
3,078
پسندها
29,711
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
سطح
29
 
  • #2


وقتی پیام از طرف واچر اومد که می‌گفت (بازی شروع شده...) (بهتره این پیام توی گیومه قرار بگیره) ترسیدم(این‌که یک احساس رو تنها بهش اشاره کنید و بگید ترسیدم یا عصبانی شدم، اصلاً و ابداً کافی نیست و هیچ حسی منتقل نمی‌کنه‌. یکی از قاعده‌های ملموسیت نوشته اینه که نگید چی شد، نشونش بدید. نگید ترسیدم، اون ترسیدن رو توصیف کنید. از جمله این‌که ترس و واهمه موجب رنگ پریدگی میشه، موجب ضربان بالای قلب و آدرنالین بالا میشه و یا نفس‌های بریده. باید با توصیفات حالاتِ ترس و همچنین ملموس کردن حسش اون رو به خواننده منتقل کنید. )
چون هر لحظه که می‌گذشت بیشتر معلوم میشد که قضیه بد جور جدیه، باورم نمیشه اوایل داشتم به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

Niyosha22

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/9/19
ارسالی‌ها
3,078
پسندها
29,711
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
سطح
29
 
  • #3
#۱۹
مایکی: من چکار کنم بگو؟ چیکار کنم که موافق باشی؟ سکه بدم خوبه، من سکه‌ای فعلاً ندارم؛ ولی در اولین فرصت که به دست آوردم، بهت سه سکه میدم.
(نیاز به توصیف حالات، حالت تمسخر؟ تعجب؟ کلافگی؟)
- فقط سه سکه؟! یعنی ارزش گروه ما فقط سه سکه است! ما رو مسخره کردی نه نه... بریم.
مایکی: باشه پنج نه ده سکه؛ بیشتر از این نمی‌تونم به شما بدم؛ من خودم تا حالا ده سکه یجا نداشتم.
در عین حال (H 33 -) با این حرفم جا خورد و به من چشم غوره(غره) می‌رفت. شاید با خودش فکر می‌کرده (S 8) داره چکار می‌کنه؟ مالیات یا حق عضویت می‌گیره؟ دیدم بیشتراز این نمیشه جلو برم؛ وگرنه (H 33-) دهنش باز می‌کنه و یه چیزی بهم میگه![COLOR=rgb(217, 13...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

Lili.Da

معلم زبان + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/20
ارسالی‌ها
1,328
پسندها
28,801
امتیازها
53,071
مدال‌ها
22
سن
23
سطح
28
 
  • مدیر
  • #4
نقد: رمان واچر
منتقد: Eli.Eb

نویسنده: SAYEED SAYEED
#پارت_بیست_نه
[S 8]

مایکی (نگاه خسته‌ای به من کرد و گفت:) : اگه این راه خروج باشه...؛ کارمون خیلی سخته! ولی خوب حداقل این دفعه مطمئنیم. خب چرا دست دست می‌کنید دیگه؟ بلندشید بریم.
( حالت ایستادنش و لحن گفتارش را توصیف کن)
(با تعجب نالیدم:)

من: الان؟! خیلی خسته‌ایم.
چسی بیحال گفت:
چسی: منم خیلی خسته و گرسنه‌ام.

من: فضا اینجا خیلی سنگینه زود من رو خسته می‌کنه. سکه‌ای هم که نداریم. فعلا می‌خوابیم و بعد سرحال شدیم حرکت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Lili.Da

Lili.Da

معلم زبان + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/20
ارسالی‌ها
1,328
پسندها
28,801
امتیازها
53,071
مدال‌ها
22
سن
23
سطح
28
 
  • مدیر
  • #5
#پارت.سی


ولی از اونجایی که چسی همه چیز رو ترسناک می‌کنه. اصلاً عصبانی به نظر نمی‌رسید، نه بیشتر از ما که الان فاز دفاعی گرفته بودیم. مایکی به چسی نزدیک‌تر شد و دست لطیفش رو گرفت. ما آماده بودیم تا به هر حرکت اون پسر واکنش نشون بدیم؛ ولی اون بدون هیچ حرفی در حالی که گوشت خشک تو دستش رو تو دهنش گذاشت و سق میزد به مسیرش ادامه داد و قدم زنان داشت می‌رفت؛ که ... .
تند گفت؟ اروم گفت؟ جدی گفت؟

چسی: بازم از این خوردنی‌ها داری؟
پسرِ قدم‌های آخرش رو داشت؛ می‌گذاشت تا از اتاق خارج بشه که با این حرف چسی متوقف شد و سرش رو به سمت ما برگردوند. مایکی که کلافه شده بود؛ آروم به شونه چسی زد و گفت:
- چی میگی تو!
چسی: خوب نمی‌تونم این همه راه رو تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

معلم زبان + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/20
ارسالی‌ها
1,328
پسندها
28,801
امتیازها
53,071
مدال‌ها
22
سن
23
سطح
28
 
  • مدیر
  • #6
#پارت.سی.ویک


- داداش بده گوشت‌ها رو که از ضعف داریم می‌میریم.
حلال‌وار کنار هم نشستیم و بی صبرانه منتظر غذا بودیم. پسرِ هم نشست زمین کنار ما، نیزه‌اش رو گذاشت
( پسره هم روی زمین کنار ما نشست؛ نیزه‌ رو کنارش قرار داد.)
کنارش و کوله پیرهنی کرمی پشتش رو آورد ( کوله پیرهنی کرمی پشتش اصلا جمله قشنگی نیست. تازه کوله پیرهنی نداریم) جلو بعد روی کف پهن کرد. چند تکه نون، گوشت، کمی میوه نصف و نیمه گاز زده و کمی آب داشت. من که چشم‌هام از دیدن غذاهای لذیذ می‌درخشید؛ لبخند ملیحی زدم و به مایکی نگاه کردم. و علامتی دادم ( از و زیاد استفاده کردید. بعد از نقطه هم و نمی‌ذارند) و به پسرِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

معلم زبان + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/20
ارسالی‌ها
1,328
پسندها
28,801
امتیازها
53,071
مدال‌ها
22
سن
23
سطح
28
 
  • مدیر
  • #7
#پارت.سی.دو



- هی! نچ نچ. یه کمی غذا بردار به نامزدتم بده که داره اون طرف به خاطر تو ناله می‌کنه.
چسی به من و بعد به مایکی یه نگاه ناراحت و خجالت زده کرد و گفت:
- نامزد من؟! دیگه از این شوخیا نکنیا! مایکی چت شده! نگاه کن با مایکی چکار کردین.
چسی کمی غذا و آب برداشت. تقریباً همه چیز رو. و رفت پیش مایکی و همینطور که خودش می‌خورد؛ بهش غذا و آب می‌داد و باهاش هم‌دردی می‌کرد. من که هیچی نخورده بودم، روی سفره خالی دست می‌کشیدم به امید پیدا کردن تکه نون خشکی و بعد از پیدا نکردنش رو کردم به پسرِ و
یکم جمله بندی‌ها میتونست بهتر باشه مثلا
من که هیچی نخورده بودم؛ به امید پیدا کردن،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

SAYEED

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
101
پسندها
1,046
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • #8
ممنون از نقد خوبتون.
تو توصیف و بیان احساسات شخصیت‌ها ضعف دارم و درسته. ولی فکر میکنم رمان داستان جذابی داره و میتونه مخاطب رو جذب کنه.
اگه بتونید بیشتر کمکم کنید تا ضعف‌ها رو بپوشونم و مثل مثال های خوب بالایی ضعف‌ها رو با دادن پیشنهاد جایگزین بگید. ممنون میشم. مثلا فلان بخش چه جوری توصیف کنم، کدوم دیالوگ‌ها رو باید حذف یا بهتر کنم و کجا ریتم رو تند یا کند کنم. ممنون. :402:
 
امضا : SAYEED

Niyosha22

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/9/19
ارسالی‌ها
3,078
پسندها
29,711
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
سطح
29
 
  • #9
ممنون از نقد خوبتون.
تو توصیف و بیان احساسات شخصیت‌ها ضعف دارم و درسته. ولی فکر میکنم رمان داستان جذابی داره و میتونه مخاطب رو جذب کنه.
اگه بتونید بیشتر کمکم کنید تا ضعف‌ها رو بپوشونم و مثل مثال های خوب بالایی ضعف‌ها رو با دادن پیشنهاد جایگزین بگید. ممنون میشم. مثلا فلان بخش چه جوری توصیف کنم، کدوم دیالوگ‌ها رو باید حذف یا بهتر کنم و کجا ریتم رو تند یا کند کنم. ممنون. :402:
خواهش می‌کنم
صحیح، رمانتون خلاقانه‌ست و ایده‌ی جدیدی داره؛ اما باز باید به ارکان بپردازید. بنده خودم واقعاً جذب رمانتون شدم ولی اگه توصیفات بهتر بودند بیشتر هیجان زده می‌شدم و با اشخاص ارتباط می‌گرفتم و داستان رو لمس می‌کردم
اگه صبوریِ بیشتری در نوشتن و پرداختن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Lili.Da
عقب
بالا