طنز من

  • نویسنده موضوع A.R دخترآتش
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 150
  • بازدیدها 6,715
  • کاربران تگ شده هیچ

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #61
منو اینجوری نگاه نکنید!
خیلیا حاظرن به خاطر من بمیرن...

همین ظهر،

یکی پیام داده بود :
حاظرم بمیرم ولی ریختتو نبینم :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #62
*کُلا من تووی۳ تا صحنه از فیلم عروسی داییم هستم ؛

وقتی دارم در ماست موسیر اول رو باز میکنم،
دارم در ماست موسیر دوم رو لیس میزنم ،

دارم ماست سومی رو میگیرم .
:458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9:
:458163-cdc46d836b862581c9eadd9fea1d090d::458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #63
*یه شب دیر وقت از سر کار بر میگشتم. راه میانبر انتخاب کردم و از وسط قبرستون بزرگ روستا رد میشدم .....


وسط راه، سه تا خانم اومدن و گفتن که خیلی میترسن و اگه میشه من همراهشون برم تا سر جاده ....


من هم گفتم باشه و با هم حرکت کردیم ....


بعدش وسط راه من گفتم: حق دارین بترسین ... من هم قدیما اون وقت ها که هنوز زنده بودم، از اینجا میترسیدم ..!



باید میدیدین چطوری میدویدن * :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #64
یه بار رفتم مشاور تغذیه واسه لاغری. رژیم ۲۰ ماهه داد که آخر هر ماه یه پیتزا جایزه داشت. همون هفته اول جایزه‌ها رو خوردم ۱۰ کیلو چاق‌تر شدم :458049-1a8c8784c85356a3b2e074d2590e8c9c::458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9:
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #65
یکی از فانتزیام اینه که یه شرکت بزرگ الکترونیک راه بندازم









اسمشو بزارم “خربزه مشهدی” بعد با شرکت “اپل” رقابت کنم :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #66
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﺨﺼﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻭﺻﯿﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺑﺪﻧﻢ ﺭﻭ ﺍﻫﺪﺍ
ﮐﻨﻦ !
ﻧﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﯿﺮ ﻭ ﻧﺠﺎﺕ ﺟﻮﻥ ﺑﻘﯿﻪ !

ﺑﻠﮑﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ بده .
چندتاشون خیلى دهن لقن :458163-cdc46d836b862581c9eadd9fea1d090d:

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #67
یه توریست خارجی ازم پرسید What's your name؟



گفتم مانی،

۱۰ دلار از جیبش درآورد بهم داد دوباره سوالشو پرسید :458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #68
ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﺸﻖ، ﻋﺸﻖ ﺏ ﻏﺬﺍﺳﺖ :biggrin:


ﺍﯾﻨﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻤﺎﺍﺍﺍﺍﺍ ﻭﺭﻧﺪﺍﺭﯼ ﮐﭙﯽ ﮐﻨﯽ ﺑﮕﯽ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﮔﻔﺖ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ ﮔﻔﺘﺎﺍﺍﺍﺍ :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : Amin~

ملیکـا

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/10/21
ارسالی‌ها
675
پسندها
7,300
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #69
یه بارم رفتم سر قرار به دختره زنگ زدم گفتم:

من نیم ساعته رو نیمکت نشستم نتونستی بیای؟

‏گفت: تو همونی که تیشرت باب اسفنجی پوشیدی

جوراب صورتی پاته با صندل؟

گفتم: اره

گفت: نه نتونستم بیام.
 
امضا : ملیکـا

ملیکـا

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/10/21
ارسالی‌ها
675
پسندها
7,300
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #70
به درجه‌ای از عرفان و معرفت رسیدم که…
واسه خودم یه چیزی تعریف می‌کنم می‌خندم تازه آخرش هم از خودم میپرسم: جان من؟!
 
امضا : ملیکـا

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا