دروغ که می گویی
دروغ که می گویی
چشم هایت پر از پسر بچه می شود
دروغ که می گویی
یک چیزی کنج مردمک ات
مهربانی ام را تحریک می کند
تا برای پسر بچه های چشم هایت
شکلات و پنجره بیاورم
تا بی ترس تنبیه
شیشه ها را بشکنی بین بازی
هیچ می دانستی
دروغ که می گویی
درد می گیرد سر هر لبخندم
تا تخت باشد
خیال تو و بازی هایت
که باورت کرده ام.
"مهدیه لطیفی"
از کتاب: برف روی خط استوا / چاپ اول 1391 / شعر 35